بلاد - سی ( به ژاپنی: ブラッド シー Blood - C ) یک مجموعه انیمه و مانگا ژاپنی که با همکاری استودیوی پروداکشن آی. جی با مانگاکاهای زن کلمپ تهیه شده است. این دومین کار استودیوی پروداکشن آی. جی پس از مجموعه تلویزیونی انیمه خون+ در سال ۲۰۰۵ از سری بلاد است.
... [مشاهده متن کامل]
همانند فصل قبلی این سری، شخصیت اصلی داستان خون - سی دختری قهرمان با نام کامل سایا کیساراگی است. خون - سی به عنوان یک مجموعه تلویزیونی از شبکه های تی بی اِس، ام بی اس در ژاپن، از ماه ژوئیه تا سپتامبر ۲۰۱۱ پخش گردید.
در یک روستای آرام واقع در کنار دریاچه ای، دختری خوش قلب و ظاهراً نرمال به نام سایا کیساراگی همراه با پدر خود در معبدی زندگی می کرد. او گذشته خود را به یاد نداشت و هرگز جهان خارج را ندیده بود، اما با وجود داشتن پدری مهربان، معلم و همکلاسی هایی که همیشه با او خوب و دوستانه برخورد می کردند، این مسئله او را آزار نمی داد. اما زندگی خوب و آرام سایا در روشنایی روز، هنگام شب و با تاریک شدن هوا جای خود را به یک زندگی خشن و پر از خون می داد، جایی که او به طرز ماهرانه ای از شمشیر خود برای مقابله و از بین بردن فرزندان ارشد استفاده می کرد. موجوداتی دارای اشکال مختلف که همه آن ها فقط یک وجه تشابه داشتند و آن تغذیه از گوشت بدن انسان بود.
هر شب بعد از شکست یکی از موجودات، سایا با بدنی زخمی و آغشته به خون به خانه خود باز می گشت و فردای آن روز انگار هیچ اتفاقی رخ نداده بود و با خوردن یک فنجان قهوه و شیرینی های مخصوصی به همراه همکلاسی های خود روز خود را شروع می نمود. اما با جلوتر رفتن داستان و مبارزه با موجودات، بیشتر از گذشته خود آگاه می شد.
... [مشاهده متن کامل]
همانند فصل قبلی این سری، شخصیت اصلی داستان خون - سی دختری قهرمان با نام کامل سایا کیساراگی است. خون - سی به عنوان یک مجموعه تلویزیونی از شبکه های تی بی اِس، ام بی اس در ژاپن، از ماه ژوئیه تا سپتامبر ۲۰۱۱ پخش گردید.
در یک روستای آرام واقع در کنار دریاچه ای، دختری خوش قلب و ظاهراً نرمال به نام سایا کیساراگی همراه با پدر خود در معبدی زندگی می کرد. او گذشته خود را به یاد نداشت و هرگز جهان خارج را ندیده بود، اما با وجود داشتن پدری مهربان، معلم و همکلاسی هایی که همیشه با او خوب و دوستانه برخورد می کردند، این مسئله او را آزار نمی داد. اما زندگی خوب و آرام سایا در روشنایی روز، هنگام شب و با تاریک شدن هوا جای خود را به یک زندگی خشن و پر از خون می داد، جایی که او به طرز ماهرانه ای از شمشیر خود برای مقابله و از بین بردن فرزندان ارشد استفاده می کرد. موجوداتی دارای اشکال مختلف که همه آن ها فقط یک وجه تشابه داشتند و آن تغذیه از گوشت بدن انسان بود.
هر شب بعد از شکست یکی از موجودات، سایا با بدنی زخمی و آغشته به خون به خانه خود باز می گشت و فردای آن روز انگار هیچ اتفاقی رخ نداده بود و با خوردن یک فنجان قهوه و شیرینی های مخصوصی به همراه همکلاسی های خود روز خود را شروع می نمود. اما با جلوتر رفتن داستان و مبارزه با موجودات، بیشتر از گذشته خود آگاه می شد.