بلاخ

لغت نامه دهخدا

بلاخ. [ ب ِ ] ( ع ص ) کلان سرین : نسوة بلاخ ؛ زنان کلان سرین. ( از منتهی الارب ). عجزداران از زنان. ( از ذیل اقرب الموارد از قاموس ).

بلاخ. [ ب ُ ] ( ع اِ ) درخت هندیان. ( منتهی الارب ). درخت سندیان. ( از اقرب الموارد ). سندیان ، و آن درختی است و کدین گازران از آن کنند.( یادداشت مرحوم دهخدا ). بَلخ. و رجوع به بلخ شود.

فرهنگ فارسی

درخت هندیان ٠ درخت سندیان ٠ سندیان و آن درختی است .

پیشنهاد کاربران

بپرس