بلاج
لغت نامه دهخدا
بلاج. [ ب َل ْ لا ] ( اِخ ) از اعلام است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
فرهنگ فارسی
گیاهی که از آن بوریا بافند ٠ یا حصیر و بوریا ٠ بوریا ٠ بلاه باشد که به فارسی دوخ و دخ نیز خوانند یعنی دوخ که در مسجدها افکنند ٠
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. گیاهی که از آن بوریا ببافند.
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
بوریا
در جنوب ایران و بوشهر به حصیر باف ها بلاج گفته می شده. کلمه بلاج احتمالا تغییر شکل یافته پلاژ یا پلاس امروزی که در حال استفاده می باشد باشه که حرف پ به ب و س و چ یا ژ تبدیل به حرف ج شده باشه. بلوچ های ایران هم با توجه به داشتن چنین مهارتی و امرار معاش از این شغل احتمال دارد که مرتبط با این کلمه باشد.
... [مشاهده متن کامل]
ساحل دریا را هم که برای تفریح و آب تنی مسطح و هموار باشد پلاژ گویند
کلمه پلاس از ترکیب دو کلمه پل و آس تشکیل شده. کلمه پِل هم که در پله امروزی با مفهوم سطح بندی کردن یا ایجاد یک پلان در شیب قابل استفاده هست و کلمه پلکیدن یا پلسه زدن به مفهوم تردد و رفت و آمد در یک سطح مسطح نیز هم اکنون قابل استفاده می باشد. که با رفت و آمد و تردد بر روی یک پلاس هم خوانی دارد. کلمه پلک نیز که سطح بیرونی روی چشم را می پوشاند و دائما در حال پلکیدن یا باز و بسته شدن می باشد با این مفهوم جور در می آید.
نام قدیم اقلیم ایران نیز پلاژ گفته می شده که با کلمه فلات هم خوانی دارد. فَلات یا پهنه در زمین شناسی و دانش های زمین به جایی کوهستانی می گویند که همواره دارای زمینی تخت و پهن باشد. حرف ف در فلات نیز می خورد که تغییر شکل یافته پلات باشد. کلمه پلته نیز که در چراغ نفتی های گردسوز قدیم به عنوان پارچه کنفی یا پنبه ای با خاصیت نم گیر بودن و شکل حلقوی و استوانه ای که داشت به عنوان نفتکش از مخزن در گردسوز ها یا چراغ والورها استفاده می شد. تفاوت گردسوزها با چراغ لامپاهای نفتی نیز در همین نوع فیتیله ها بود که در لامپا، فیتیله از نوع نخ و طناب بود ولی در نوع گردسوز فیتیله از نوع پلته یا پارچه ضخیم بود. نتیجه کلی که از این جملات میشه گرفت به کلماتی از قبیل پله پلک پُل پلاس بلاج پلاژ فلات پلکیدن پیاله پلان میشه رسید. در زبان های امروزی مثل انگلیسی هم میشه ردی از این کلمه و مفهوم پیدا کرد مثل پلیتیک politics یعنی ایجاد یک پل و میانبر که خط و مشی و روشی برای خودش می باشد. یا پلی تکنیک politechnic
یا کلمه پول به مفهوم یک واسطه یا رابطه یا هموار نمودن مسیر برای مبادله کالا.
یا کلمه پلاستیک که با پلاس زیرانداز به لحاظ مفهومی ولی در یک بعد کاربردی دیگر جور در می آید. کلمه پلان یا plane به معنی سطح هم هم خوانی دارد با این مفاهیم.
کلمه pole به معنی قطب هم به لحاظ مسطح تر بودن قطب نسبت به سطح منحنی کره زمین این مفهوم جور در می آید.
... [مشاهده متن کامل]
ساحل دریا را هم که برای تفریح و آب تنی مسطح و هموار باشد پلاژ گویند
کلمه پلاس از ترکیب دو کلمه پل و آس تشکیل شده. کلمه پِل هم که در پله امروزی با مفهوم سطح بندی کردن یا ایجاد یک پلان در شیب قابل استفاده هست و کلمه پلکیدن یا پلسه زدن به مفهوم تردد و رفت و آمد در یک سطح مسطح نیز هم اکنون قابل استفاده می باشد. که با رفت و آمد و تردد بر روی یک پلاس هم خوانی دارد. کلمه پلک نیز که سطح بیرونی روی چشم را می پوشاند و دائما در حال پلکیدن یا باز و بسته شدن می باشد با این مفهوم جور در می آید.
نام قدیم اقلیم ایران نیز پلاژ گفته می شده که با کلمه فلات هم خوانی دارد. فَلات یا پهنه در زمین شناسی و دانش های زمین به جایی کوهستانی می گویند که همواره دارای زمینی تخت و پهن باشد. حرف ف در فلات نیز می خورد که تغییر شکل یافته پلات باشد. کلمه پلته نیز که در چراغ نفتی های گردسوز قدیم به عنوان پارچه کنفی یا پنبه ای با خاصیت نم گیر بودن و شکل حلقوی و استوانه ای که داشت به عنوان نفتکش از مخزن در گردسوز ها یا چراغ والورها استفاده می شد. تفاوت گردسوزها با چراغ لامپاهای نفتی نیز در همین نوع فیتیله ها بود که در لامپا، فیتیله از نوع نخ و طناب بود ولی در نوع گردسوز فیتیله از نوع پلته یا پارچه ضخیم بود. نتیجه کلی که از این جملات میشه گرفت به کلماتی از قبیل پله پلک پُل پلاس بلاج پلاژ فلات پلکیدن پیاله پلان میشه رسید. در زبان های امروزی مثل انگلیسی هم میشه ردی از این کلمه و مفهوم پیدا کرد مثل پلیتیک politics یعنی ایجاد یک پل و میانبر که خط و مشی و روشی برای خودش می باشد. یا پلی تکنیک politechnic
یا کلمه پول به مفهوم یک واسطه یا رابطه یا هموار نمودن مسیر برای مبادله کالا.
یا کلمه پلاستیک که با پلاس زیرانداز به لحاظ مفهومی ولی در یک بعد کاربردی دیگر جور در می آید. کلمه پلان یا plane به معنی سطح هم هم خوانی دارد با این مفاهیم.
کلمه pole به معنی قطب هم به لحاظ مسطح تر بودن قطب نسبت به سطح منحنی کره زمین این مفهوم جور در می آید.
حبات بخشنده