بلابل

لغت نامه دهخدا

بلابل. [ ب َ ب ِ ] ( ع اِ ) سختی اندوه و وسوسه. || ج ِ بُلابل. ( منتهی الارب ). رجوع به بُلابل شود. || ج ِ بُلبل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به بلبل شود. || ج ِ بَلبلة. ( ناظم الاطباء ). رجوع به بلبلة شود.

بلابل. [ ب ُ ب ِ ] ( ع ص ، اِ ) مرد سبک گیر. ( منتهی الارب ). مرد سبک دست که چیزی بر او مخفی نماند. || شخص سبک و چست در سفر و کمک کننده. ( از ذیل اقرب الموارد بنقل از لسان ). ج ، بَلابل. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

مرد سبک گیر ٠ مرد سبک دست که چیزی برای او مخفی نماند ٠ یا شخص سبک و چست در سفر و کمک کننده ٠ جمع بلابل ٠

فرهنگ عمید

= بلبل

پیشنهاد کاربران

بپرس