بلا ریختن. [ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) بلا آوردن. گزند و آزار رساندن. فتنه بر کسی انداختن. مصیبتی و رنجی به کسی رسانیدن : طمع کرد در مال بازارگان بلا ریخت بر جان بیچارگان.
سعدی ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
بلا آوردن ٠ گزند و آزار رساندن ٠ فتنه بر کسی انداختن ٠ مصیبتی و رنجی به کسی رسانیدن ٠