بقیر

لغت نامه دهخدا

بقیر. [ ب َ ]( ع ص ، اِ ) شکافته شده. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || چادری که آنرا شکافته بپوشندبی آستین. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بقیرة. رجوع به بقیرة شود. || ج ِ بَقَرَة گاوان. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به بقرة شود. || اسب کره متولد شده در ماسکه یا در سلی : و ناقة بقیر، التی شق بطنها عن ولدها. ( منتهی الارب ). || شتر ماده ای که از برای برآوردن بچه شکم او شکافته باشند. ( آنندراج ).

بقیر. [ ب ُ ق َ ] ( اِخ ) نام محدثی است که پسر عبداﷲبن شهاب بوده. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

نام محدثی است که پسر عبدالله بن شهاب بوده .

پیشنهاد کاربران

بپرس