بقل

/baql/

لغت نامه دهخدا

بقل. [ ب َ ] ( ع مص ) ظاهر شدن.( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغه ). || سبزو با نبات شدن زمین. ( از اقرب الموارد ). رویانیدن زمین گیاه را. ( آنندراج ) ( از متن اللغه ). || سبز شدن شوره گیاه. ( اقرب الموارد ) . پدید آمدن سبزی برگ شوره گیاه. ( از متن اللغة ). || ( اِ ) هر گیاهی که زمین بدان سبز گردد. ج ، ابقال و بُقول ( ناظم الاطباء ) :
جملگی گفتند با موسی ز آز
بقل و قثاء و عدس سیر و پیاز.
مولوی.
|| هندبا. ( از تذکره انطاکی ). و رجوع به بقل دشتی شود. || سالاد. مخلوطی از گیاهان ادویه زده. ج ، بقول. ( دزی ج 1 ص 103 ).
- بقل الروم ؛ رجوع به بقلة الذهبیة در ترکیبات بقلة شود.

بقل. [ ب َ ] ( ع اِ ) تره و سبزه بهار که از تخم روید نه از بیخ. یکی آن بقلة. ج ، بقول. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). تره. ( صراح ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( نصاب ). تره. ج ، بقول. ( مهذب الاسماء ). تره که پخته نانخورش سازند. ( غیاث اللغات ). تره و سبزه ای که از تخم روید نه از بیخ. جمع لفظ مذکور بقول و جمعالجمع بقولات است. ( فرهنگ نظام ).

فرهنگ فارسی

سبزی، تره بار، دانه، میوه
( اسم ) هر گیاهی که زمین بدان سبرگردد اسم عام سبزیها و علوفه های خوراکی سبزی تره . جمع : بقول . نسب : بقلی
تره و سبز. بهار که از تخم روید نه از بیخ . یکی آن بقله جمع بقول . تره جمع بقول . تره که پخته نانخورش سازند .

فرهنگ معین

(بَ ) [ ع . ] (اِ. ) هر گیاهی که زمین بدان سبز گردد، اسم عام سبزی ها و علوفه های خوراکی ، سبزی ، تره ، ج . بقول .

فرهنگ عمید

۱. سبزی.
۲. تره بار.
۳. دانه.
۴. میوه.
۵. آنچه از بذر بروید نه از ریشۀ ثابت.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
سبزی راغب گوید:بقل آنست که اصل و فرع آن در زمستان نروید. این معنی اعم از «بقل» در آیه فوق است، مراد از آن در آیه به قرینه قشاء، فوم، عدس، و غیره: تره خوردنی است. و یک بار بیش در قرآن نیامده است.

دانشنامه عمومی

بقل یک منطقهٔ مسکونی در امارات متحده عربی است که در امارت رأس الخیمه واقع شده است. [ ۱] بقل ۱٬۰۵۱ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
عکس بقل
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بَقل ( عربی ) :سبزی
باقلا :نوعی سبزی که به ان باقلی هم می گویند.
بقالی: در اصل به معنای سبزی فروش اما امروز به مغازه خواربارفروشی یا سوپری کوچک گفته می شود.
وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسی لَن نَّصْبِرَ علی طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا. . . . . ( بقره٦١ )
...
[مشاهده متن کامل]

ﻭ [ ﻳﺎﺩ ﻛﻨﻴﺪ ] ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻴﺪ : ﺍﻱ ﻣﻮﺳﻲ ! ﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﺮ ﻳﻚ ﻧﻮﻉ ﻏﺬﺍ ﺻﺒﺮ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﻴﻢ ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺑﺨﻮﺍﻩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﻣﻰ ﺭﻭﻳﺎﻧﺪ ﺍﺯ ﺳﺒﺰﻱ ﻭ ﺧﻴﺎﺭ ﻭ ﺳﻴﺮ ﻭ ﻋﺪﺱ ﻭ ﭘﻴﺎﺯﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺎ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻛﻨﺪ. . .
برای یادسپاری بهتر می توان با شنیدن بَقل یاد باقلا کرد که نوعی سبزی است و بنابراین بقل را سبزی در نظر گرفت.

بُقُلَ همان باقله به زبان شوشتری است.
این سکر بین هل عقل را ٬ این نقل بین هل نقل را
کز بهر نان و ”بقل” را ٬ چندین نشاید ماجرا
مولانا

بپرس