بقایمی ریختن. [ ب ِ ی ِ ت َ ] ( مص مرکب ) یعنی در بازی شطرنج برابر ماندن. ( غیاث ). به اصطلاح شطرنج بازان بازی حریف غالب دیدن و از راه عجز مهره ها از دست ریختن و گفتن بازی قایم است چه در آن وقت گویند فلانی بقایم بریخت. ( آنندراج ذیل بقایم ریختن ) : با گرد رکابش ار ستیزد پرویز بقایمی بریزد.
نظامی.
چون بحد رخش بازی انگیزد مفت برد ار بقایمی ریزد.
ظهوری ( از آنندراج ).
و رجوع به بقایم ریختن شود.
فرهنگ فارسی
یعنی در بازی شطرنج برابر ماندن ٠ باصطلاح شطرنج بازان بازی حریف غالب دیدن و از راه عجز مهره ها از دست ریختن و گفتن بازی قایم است چه در آن وقت گویند فلانی بقایم است چه در آن وقت گویند فلانی بقایم بریخت ٠