اصطلاح بقای اصلح را نخستین بار هربرت اسپنسر در کتاب اصول زیست شناسی[ ۱] ، در سال ۱۸۶۴ به کاربرد. مهم ترین کمک اسپنسر به رشد تفکر اجتماعی را باید طرح همین مفهوم دانست. بسیاری به اشتباه طرح مفهوم بقای اصلح را به داروین نسبت می دهند؛ در حالی که اسپنسر این مفهوم را حدوداً ده سال پیش از انتشار اندیشه های داروین در خصوص انتخاب طبیعی مطرح کرد. داروین بعدها گفت که اساساً اصطلاح بقای اصلح اسپنسر را بر اصطلاح انتخاب طبیعی خود ترجیح می دهد. [ ۲] کارِنیرو بعدها توضیح داد، علت این ترجیح احتمالی داروین آن بود که در ایده انتخاب طبیعی، عاملی هوشمند ( طبیعت ) امر انتخاب را به نفع انسان انجام می دهد. در مقابل، بر مبنای اصطلاح بقای اصلح اسپنسر، طبیعت بیشتر از آن که انتخاب کند، اشکال «نامناسب» گونه ها را حذف می کند.
نظریه بقای اصلح اسپنسر مفهوم تر از انتخاب طبیعی داروین است. داروین فقط به فرایند تغییر گونه های زیست شناسی توجه داشت، در حالی که اسپنسر علاوه بر آن، به فرایندهای اجتماعی و نتیجه نهایی ( بقای اصلح ) پرداخت. [ ۳]
از نظر اسپنسر تکامل گونه های زیست شناختی و گونه های اجتماعی اساساً مربوط به بقای اصلح است. بر این اساس، فرایندهای تکاملی گونه های نامناسب ( ناصالح ) را تصفیه می کنند و پیامد نهایی این تصفیه شکل گیری جامعه کامل تر خواهد بود. اسپنسر این پیامد را ناشی از فرایندهای طبیعی می دانست و طرفدار پروپاقرص اقتصاد آزاد یا سیاست عدم مداخله بود. کلید این فرایند «سازگاری» است؛ و در این تفکر افراد باید با تغییرات جامعه ( و محیط ) ، تغییر کنند. این ایده بنیادی، که طبق آن نباید در فرایند سازگاری مداخله ای صورت گیرد، نشان می دهد که «افراد فاقد صلاحیت» ( افراد ناصالح ) ( فقیران، ضعیفان، جاهلان، یا بیماران ) «غربال» می شوند. اسپنسر فرایند طبیعی تنازع بقا را نوعی فرایند تصفیه زیست شناختی می دانست. [ ۴] وی در کتاب ایستایی اجتماعی خود می گوید:
ظاهراً مشکل است که بیوه ها و یتیمان را در جدال با مرگ و زندگی رها کنیم با این وجود، چنان چه این موضوع را نه به صورت جداگانه، بلکه به صورتی مرتبط با منافع کل بشریت در نظر بگیریم، می بینیم که این فجایع هولناک سرشار از منفعت است؛ از جمله این که، فرزندان افراد بیمار سریع تر می میرند و افراد نابهنجار و ضعیف به مثابه قربانی های بیماری های همه گیر جدا می شوند. [ ۵]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفنظریه بقای اصلح اسپنسر مفهوم تر از انتخاب طبیعی داروین است. داروین فقط به فرایند تغییر گونه های زیست شناسی توجه داشت، در حالی که اسپنسر علاوه بر آن، به فرایندهای اجتماعی و نتیجه نهایی ( بقای اصلح ) پرداخت. [ ۳]
از نظر اسپنسر تکامل گونه های زیست شناختی و گونه های اجتماعی اساساً مربوط به بقای اصلح است. بر این اساس، فرایندهای تکاملی گونه های نامناسب ( ناصالح ) را تصفیه می کنند و پیامد نهایی این تصفیه شکل گیری جامعه کامل تر خواهد بود. اسپنسر این پیامد را ناشی از فرایندهای طبیعی می دانست و طرفدار پروپاقرص اقتصاد آزاد یا سیاست عدم مداخله بود. کلید این فرایند «سازگاری» است؛ و در این تفکر افراد باید با تغییرات جامعه ( و محیط ) ، تغییر کنند. این ایده بنیادی، که طبق آن نباید در فرایند سازگاری مداخله ای صورت گیرد، نشان می دهد که «افراد فاقد صلاحیت» ( افراد ناصالح ) ( فقیران، ضعیفان، جاهلان، یا بیماران ) «غربال» می شوند. اسپنسر فرایند طبیعی تنازع بقا را نوعی فرایند تصفیه زیست شناختی می دانست. [ ۴] وی در کتاب ایستایی اجتماعی خود می گوید:
ظاهراً مشکل است که بیوه ها و یتیمان را در جدال با مرگ و زندگی رها کنیم با این وجود، چنان چه این موضوع را نه به صورت جداگانه، بلکه به صورتی مرتبط با منافع کل بشریت در نظر بگیریم، می بینیم که این فجایع هولناک سرشار از منفعت است؛ از جمله این که، فرزندان افراد بیمار سریع تر می میرند و افراد نابهنجار و ضعیف به مثابه قربانی های بیماری های همه گیر جدا می شوند. [ ۵]
wiki: بقای اصلح