بفچ

لغت نامه دهخدا

بفچ. [ ب َ ] ( اِ ) بفج. رجوع به بفج شود :
به تک میرفت و خون از دیده میریخت
چنان کآب از دهان وقت سخن بفچ .
شمس فخری.

پیشنهاد کاربران

بپرس