بفرمان


مترادف بفرمان: رهوار ، رام، فرمان بردار، مطیع

متضاد بفرمان: بدلجام، سرکس، نافرمان حسب الامر، بفرموده

لغت نامه دهخدا

بفرمان. [ ب ِ ف َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) مطیع. بنا به امر. برحسب دستور :
بلی بفرمان گویم اگر هجا گویم
از آنکه قول خداوند را بفرمانم.
مسعودسعد.

پیشنهاد کاربران

بپرس