بغیض

لغت نامه دهخدا

بغیض. [ ب َ ] ( ع ص ) دشمن. ( ناظم الاطباء ) ( مؤید الفضلاء ). دشمن روی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

بغیض. [ ب َ ] ( اِخ ) پدر قبیله ای از قیس. ( ناظم الاطباء ). بغیض بن ریث بن غطفان ، پدر قبیله ای است از قیس. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || یکی از اصحاب بود که آن حضرت ( ص ) وی را حبیب خواند. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

دشمن
( صفت ) دشمن داشته دشمن روی .

فرهنگ معین

(بَ ) [ ع . ] (ص . )دشمن داشته ، دشمن - روی .

فرهنگ عمید

دشمن.

پیشنهاد کاربران

بپرس