بغوم
لغت نامه دهخدا
بغوم. [ ب َ ] ( اِخ ) دخت معدل که صحابیه بود. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). و رجوع به الامتاع ص 392 شود.
بغوم. [ ب ُ ] ( ع مص ) بانگ کردن آهو بسوی بچه به نرمترین آواز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || قطع کردن ناقه جنین را و دراز ننمودن آنرا.( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). || گشاده نگفتن سخن با مصاحب خود. ( منتهی الارب ). || بانگ کردن گاو دشتی و گوزن و بز کوهی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بغام. ( منتهی الارب ). و رجوع به بغام شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید