بغلک

/baqalak/

لغت نامه دهخدا

بغلک. [ ب َ غ َ ل َ ] ( اِ ) گرهی باشد که در زیر بغل مردم بهم رسد و دیر پخته شود و آنرا عروسک نیز گویند. ( برهان ) ( از غیاث ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( از جهانگیری ). گرهی که زیر بغل بهم رسد و بمرور پخته شود و چرک کند. ( رشیدی ). آماسی که در زیر بغل پیدا شود و چرک کند. ( سروری ). پشک یا دمل زیر بغل. ( فرهنگ نظام ). || تریز جامه. ( ناظم الاطباء ).
- بغلک زدن ؛ کنایه از شماتت کردن باشد. ( برهان ) ( مؤید الفضلاء ) ( رشیدی ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). شماتت کردن. ( ناظم الاطباء ) :
شاهد مهرگان گشاده کمر
بغلک میزند بفروردین.
ملک قمی ( از آنندراج ) ( از فرهنگ نظام ).
|| مسخره کردن. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به بغل زدن شود.

فرهنگ معین

(بَ غَ لَ ) ( اِ. ) ۱ - غده ای که زیر بغل پیدا شود. ۲ - دامن لباس .

فرهنگ عمید

۱. غده یا دملی که در زیر بغل پیدا شود.
۲. تِریزِ جامه.

پیشنهاد کاربران

بپرس