جز بر اسب علم و بغل جستجوی
خلق نتواند گذشتن زین عقاب.
ناصرخسرو.
و رجوع به تذکره داود ضریر انطاکی شود.بغل. [ ب َ ] ( اِخ ) نام یهودیی بود ضرابی ، و درهم بغلی که در کتب فقهی مرقوم است او زده بوده است و او را رأس البغلی میگفته اند. ( برهان ). رأس البغل نام ضرابی است از عجم که درهم شرعی را سکه زد بنابراین آنرا درهم بغلی گویند. ( آنندراج ). نام یهودی ضرابی و درهم بغلی که در کتب فقها میباشد منسوب به اوست. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به النقود ص 22 شود.
بغل. [ ب َ ] ( ع مص ) هجین و بدنژاد گردانیدن اولاد کسی را. ( از ناظم الاطباء ). هجین گردانیدن اولاد کسان را. ( منتهی الارب ).
بغل. [ ب َ غ َ] ( اِ ) زیر مفصل شانه و بازوی انسان و حیوان : در مرض طاعون گاهی در بغل مریض غده بیرون می آید. ( فرهنگ نظام ). بتازی بغل را ابط گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).جناح. ( منتهی الارب ) ( دهار ). مَغْبِن. رُفْغْ. عطف : عطفا کل شی جانباه. بغل. ( منتهی الارب ). کنار و پهلوو جانب. ( ناظم الاطباء ). تنگ. || طرف و سمت. ( ناظم الاطباء ). || آغوش. ( ناظم الاطباء ). آگوش. || اندازه ای از طول. ( ناظم الاطباء ).بیشتر بخوانید ...