بغل. [ ب َ ] ( ع اِ ) در عربی استر را گویند که از جمله دواب مشهور است. ( برهان ). بمعنی استر نر که بهندی آنرا خچر گویند. ( آنندراج ). استر. ( ترجمان علامه جرجانی ص 27 ). قاطر. ج ، بِغال. بمعنی استر که بهندی آنرا خچر گویند و آن از خر نر و اسپ ماده پیدا میشود. ( غیاث ). استر نر و قاطر. ج ، بِغال ، ابغال. ( ناظم الاطباء ). استر نر. ج ، بغال. ( منتهی الارب ). حیوانی که نامهای دیگرش استر و قاطر است در این صورت عربی است. ( فرهنگ نظام ). حیوانی اهلی است مخصوص سواری و بار، پدرش خر و مادرش اسب باشد و بر هر حیوانی که پدرش از جنسی و مادرش از جنس دیگر باشد نیز اطلاق گردد. تأنیث آن بغلة. ج ، بغال ، ابغال. ( از اقرب الموارد ). لغت عربی است بفارسی استر و بهندی خجر نامند. حیوانی است که از نزدیکی اسب و الاغ تولید مییابد بدانچه که پدر آن الاغ و مادر آن مادیان باشد بهتر است و نادر بعمل می آید آنچه مادر آن الاغ و پدر آن اسب باشد از آن پست تر و کثیرالوجود و این حیوان تاب مشقت و باربرداری و سواری و اسفار زیاده از اسب و الاغ دارد و خوش رفتار میباشد. ( از مخزن الادویه ). و آنرا به دیگر زبان ها اسریدون گویند. ( تذکره داود ضریر انطاکی ) : جز بر اسب علم و بغل جستجوی خلق نتواند گذشتن زین عقاب.
ناصرخسرو.
و رجوع به تذکره داود ضریر انطاکی شود. بغل. [ ب َ ] ( اِخ ) نام یهودیی بود ضرابی ، و درهم بغلی که در کتب فقهی مرقوم است او زده بوده است و او را رأس البغلی میگفته اند. ( برهان ). رأس البغل نام ضرابی است از عجم که درهم شرعی را سکه زد بنابراین آنرا درهم بغلی گویند. ( آنندراج ). نام یهودی ضرابی و درهم بغلی که در کتب فقها میباشد منسوب به اوست. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به النقود ص 22 شود. بغل. [ ب َ ] ( ع مص ) هجین و بدنژاد گردانیدن اولاد کسی را. ( از ناظم الاطباء ). هجین گردانیدن اولاد کسان را. ( منتهی الارب ). بغل. [ ب َ غ َ] ( اِ ) زیر مفصل شانه و بازوی انسان و حیوان : در مرض طاعون گاهی در بغل مریض غده بیرون می آید. ( فرهنگ نظام ). بتازی بغل را ابط گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).جناح. ( منتهی الارب ) ( دهار ). مَغْبِن. رُفْغْ. عطف : عطفا کل شی جانباه. بغل. ( منتهی الارب ). کنار و پهلوو جانب. ( ناظم الاطباء ). تنگ. || طرف و سمت. ( ناظم الاطباء ). || آغوش. ( ناظم الاطباء ). آگوش. || اندازه ای از طول. ( ناظم الاطباء ).بیشتر بخوانید ...
(بَ ) [ ع . ] ( اِ. ) استر، قاطر. ج . بغال . (بَ غَ ) ( اِ. ) ۱ - پهلو، کنار. ۲ - جانب ، طرف .
فرهنگ عمید
استر، قاطر. ۱. پهلو، کنار. ۲. آغوش، بر. * بغل زدن: (مصدر متعدی ) ۱. بغل گرفتن. ۲. کسی را دودستی در آغوش کشیدن. * بغل کردن: (مصدر متعدی ) کسی را در آغوش گرفتن. * بغل گشودن: (مصدر لازم ) [قدیمی] ۱. آغوش باز کردن. ۲. دست ها را از هم باز کردن برای در آغوش کشیدن کسی.
گویش مازنی
/baghal/ تابر
واژه نامه بختیاریکا
( بِغَل ) ناحیه یا زمینی با شیب تند؛ سینه کوه تندل
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] اَستر، قاطر، بمعنای حیوانی عقیم که از جفتگیری الاغ نر با مادیان به وجود می آید اَستر ، قاطر ، بمعنای حیوانی عقیم که از جفتگیری الاغ نر با مادیان به وجود می آید. استر در زبان عربی معادل عربی آن بَغْل است که در اصل غیر عربی و حبشی دانسته شده واژه بغل در قرآن در قرآن یک بار به صورت جمع (بِغال) آمده است ، افزون بر آن برخی مباحث دیگر در برخی تفاسیر و کتب لغت ذیل واژه اَنعام و نیز دابّة در ارتباط با استر آمده است؛ همچنین از این حیوان در ماجراهای قارون و داستان خروج تفاخر آمیز او، ماجرای هدیه فرستادن بلقیس برای حضرت سلیمان (علیه السلام) ، جریان حمل حضرت عیسی (علیه السلام) و حمل هیزم برای به آتش افکندن ابراهیم (علیه السلام) در برخی روایات یاد شده است. سابقه آشنایی انسان با استر ...
یک بسته، بغل، دسته، بافه، دسته یا بافه گندم، دسته گل یا گیاه
armpit(اسم)
زیر بغل، بغل
bosom(اسم)
بر، بغل، سینه، پیش سینه
oxter(اسم)
بغل
فارسی به عربی
ابط , صدر
پیشنهاد کاربران
منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. ... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
بر، کش، کنار حمید رضا مشایخی - اصفهان
بغل تازی شده واژه پارسی پَهل است و در امروزه واژه پَهل همراه پسوند تصغیر ( و ) به چم پهلو و به معنی دور کمر بهره گیری میشود
واژه بغل معادل ابجد 1032 تعداد حروف 3 تلفظ baql نقش دستوری اسم ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: بِغال و ٲبْغال] ( زیست شناسی ) [قدیمی] مختصات ( بَ غَ ) ( اِ. ) آواشناسی baqal الگوی تکیه WS ... [مشاهده متن کامل]
شمارگان هجا 2 منبع لغت نامه دهخدا فرهنگ فارسی عمید فرهنگ فارسی معین فرهنگ فارسی هوشیار واژگان مترادف و متضاد
خَش ، کَش ، اِبط
ماز
کُردی جنوبی و مرکزی: باوْش bāwš, باوِشbāweš
بغل کلمه است ترکی از باغ و ال تشکیل شده یعنی باغلی ( بسته ) ال ( دست ) مکان بسته شده بین دو دست انسان مثل اغوش
هر چند این کلمه به شکل جمع و بغال یک بار در قرآن کریم به معنی استر یا قاطر بیان شده است، لکن این کلمه عربی نیست و فقط در زبان عربی به معنی استر یا قاطر است. با توجه به حرف غین در این کلمه در زبان فارسی ... [مشاهده متن کامل]
به معانی مختلف اصالت بیشتری دارد تا زبان عربی. دهها معنی مجازی و حقیقی برای این کلمه در فارسی وجود دارد از جمله؛ او را بَغَل کردم، بَغَل جاده ایستاده بود، کتابی زیر بَغَلَش بود، بَغَل دستم نشسته بود، نفر بَغَل راست خود را صدا کن، گوسفدان در بَغَل کوه آرام گرفته بود، هندوانه زیر بَغَلَش گذاشتم، زنی فرزندش را بَغَل کرده بود و به انتظار اتوبوس نشسته بود، بَغَل خوابی با زنان و. . .
هم آوا و هم وزن واژه بغل یا کلا هرواژه و کلمه رو بزارید کامل خواهد بود تمام مطالبتون. سپاس از تلاشتون. موفق باشید
بغل = و دیگر واژه های پارسی واژه نامه آبادیس این کمبود و کیری را دارد که روراست بیان نمی کند کدام واژه پارسی است و کدام یک عربی. بدین سو برای کسی که به واژه ای شک می کند از آبادیس باید دریابد پس بهتر آنست یک خط در آغاز بگوید واژه پارسی یا عربی و شاید فاعل . مفعول . اسم . . . . . است و سپس معنی های آن را بیان کند. ... [مشاهده متن کامل]
بسیاری از دوستان این کمبود آبادیس را یادآوری کرده اند