بغشور

لغت نامه دهخدا

بغشور. [ ب َ ] ( اِ ) گودال آب شور. ( ناظم الاطباء ).

بغشور. [ ب َ ] ( اِخ ) نام قریه ای است میان سرخس و هرات و معنی ترکیبی آن بغشور است که گو آب شور باشد چه بغ بمعنی گودال است. ( برهان ). شهری است بین هرات و مروالروذ. ( معجم البلدان ). دهی است میان سرخس و هرات و معنی ترکیبی آن مغاک شور چه زمینش شوره زار بوده و نسبت بدان بغوی گویند و صاحب قاموس معرب گو شور گفته و ظاهراً سهو کرده. ( رشیدی ) ( از فرهنگ نظام ). نام قریه ای در نزدیکی هرات. ( ناظم الاطباء ). نام قریه ای است در میانه هرات و سرخس و وجه تسمیه آنکه بغ بفارسی بمعنی زمین مغاک یعنی گو که گودال نیز گویند آمده و شورطعمی است مشهور و در آنجا مغاکی بوده با اندک آبی شور که باید بعربی آنرا حفره مالح ترجمه کرد حال آنکه اعراب بی تغییر و تقریب با وجود طول بلد در ضمن لغات عربی آورده اند و صاحب قاموس ذکر کرده و این بی انصافی است و منسوب بدان شهر را بغوی گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). شهری است میان هرات و سرخس ، معرب گو شور. بغوی منسوب است به آن بر غیر قیاس. ( منتهی الارب ). بغ همین بغشور است و منسوب بدان را بغوی گویند، علی خلاف القیاس. ( حاشیه تاریخ بیهقی چ ادیب ص 502 ) : بغ، اندر میان بیابان است و آبشان از چاههاست. ( حدود العالم ). و او [ چنگیزخان ] از راه مروجُق و بغ و بغشور برفت. ( جهانگشای جوینی چ لیدن 1329 هَ. ق. ص 118 ). در سال ثلث وتسعین و مأتین شیخ ابوالحسن احمدبن محمد النوری البغوی بعالم اخروی شتافت. بعضی از مورخان نامش را محمد گفته اند و اصل او از بغشور است که بلده ای بوده در میان هر دو هرات. ( حیبب السیر چ خیام ج 2 ص 288 ). و رجوع به جامعالتواریخ رشیدی ص 324 و مرآت البلدان شود.

فرهنگ فارسی

یا بغشور شهری بود میان مرو و هرات و منسوب بدان بسیاق عربی بغوی است
نام قریه ایست میان سرخس و هرات و معنی ترکیبی آن بغ شور است که گو آب شور باشد چه بغ بمعنی گودال است . شهریست بین هرات و مرو الرود . دهیست میان سرخس و هرات و معنی ترکیبی آن مغاک شور چه زمینش شوره زار بوده و نسبت بدان بغوی گویند و صاحب قاموس معرب گوشور گفته و ظاهرا سهو کرده .

پیشنهاد کاربران

بپرس