هزار و صد و شست استاد بود
که کردار آن تختشان یاد بود.
ابا هریکی مرد شاگرد، سی
ز رومی و بغدادی و پارسی.
فردوسی.
صد بنده مطواع فزون است بدرگاه از قیصری و مکری و بغدادی و خانیش.
ناصرخسرو.
|| نوعی پارچه یا لباس ساخته بغداد، بافته بغداد : و جامه های دیگر از هر جنسی و هردستی ، رومی و بغدادی و سپاهانی و نیشابوری... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 217 ). || آبگینه بغدادی : دیگر آبگینه های بغدادی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 622 ).بغدادی. [ ب َ ] ( اِ ) آهنگی از آهنگ های موسیقی. ( از یادداشتهای لغت نامه ).
بغدادی. [ ب َ ] ( اِ ) ( خط... ) شیوه ٔنوشتن بود که در قرن سوم در بغداد بظهور آمد مقابل خط کوفی. و علی بن مقله وزیر و پس از وی علی بن هلال کاتب معروف به ابن البواب در تکمیل آن کوشیدند. رجوع به ترجمه مقدمه ابن خلدون چ 1337 ص 844، 845 شود.
بغدادی. [ ب َ ] ( اِخ ) ابوبکر احمدبن علی بن ثابت بغدادی. رجوع بهمین نام و خطیب احمدبن علی بغدادی و اعلام زرکلی ج 1 ص 149 شود.
بغدادی. [ ب َ ] ( اِخ ) ابوحمزه بزاز بغدادی. رجوع به ابوحمزه بزاز و تاریخ گزیده شود.
بغدادی. [ ب َ ]( اِخ ) داودبن سلیمان ( الشیخ ). رجوع به خالدی النقشبندی و معجم المطبوعات و ریحانة الادب و اللباب شود.
بغدادی. [ ب َ ] ( اِخ ) رویم ابومحمدبن احمد بغدادی. رجوع به ابومحمد رویم بن احمدبن زیدبن رویم بغدادی شود.
بغدادی. [ ب َ ] ( اِخ ) صفی الدین بغدادی حنفی. او راست : قواعد الاصول فی فرایض المذاهب الاربعة. رجوع به معجم المطبوعات شود.
بغدادی. [ ب َ ] ( اِخ ) عبدالقادربن عمر یا عبدالقاهربن طاهر. رجوع به ابومنصور بغدادی و ریحانة الادب و اعلام زرکلی ج 1 ص 149 و عبدالقادربن عمر شود.
بغدادی. [ ب َ ] ( اِخ ) عبداللطیف. رجوع به عبداللطیف بن یوسف بن محمدبن علی بغدادی و معجم المطبوعات شود.
بغدادی. [ ب َ ] ( اِخ ) علی بن الخبر خازن ، ابوطالب. مؤلف عیون التواریخ بنقل تاریخ گزیده چ عکسی بریل 1910 هَ. ق. رجوع به همین متن ص 8 و 10 شود.
بغدادی. [ ب َ ] ( اِخ ) علی بن حسن طالب بغدادی. مؤلف تاریخ معاصر خلیفه آخر بنی عباسی بود. ( از تاریخ گزیده چ عکسی بریل ص 807 ).بیشتر بخوانید ...