بغایت

/beqAyat/

مترادف بغایت: بسیار، بشدت، بی اندازه، بی نهایت، خیلی

برابر پارسی: بی اندازه، بی پایان

لغت نامه دهخدا

بغایت.[ ب ِ ی َ ] ( ق مرکب ) بنهایت و بسیار و بی اندازه. ( ناظم الاطباء ). بسیار. کاملاً. تا آخرین درجه. بنهایت : گفت بره چون است ، گفتم بغایت فربه. ( تاریخ بیهقی ). و بگویم که ایشان شعر را بغایت نیکو نگفتندی.( تاریخ بیهقی ). فرزندان پند پدر و موعظت او هرچه نیکوتر بشنودند و منافع آن بغایت بشناختند. ( کلیله و دمنه ). || تا انتها و تا آخر. || بشدت و بسختی. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به غایت شود.

بغایة. [ ب ُ ی َ ] ( ع اِ ) جسته و کسب ، یقال : انه لذو بغایة؛ یعنی : او کاسب است. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). طلب و کسب. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

۱- بنهایت تا انتها تا آخر . ۲- بسیار خیلی بی اندازه : ( این نسخه بغایت سقیم و مغلوط است . ) ۳- بشدت بسختی .

پیشنهاد کاربران

بپرس