بغاء

لغت نامه دهخدا

بغاء. [ب ِ ] ( ع مص ) زنا کردن. ( سروری ) ( رشیدی ) ( مؤید الفضلاء ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 27 ) ( منتهی الارب ). زنا کردن و فاحشه شدن. ( غیاث ). قال اﷲ تعالی : لاتکرهوا فتیاتکم علی البغاء. ( قرآن 33/24 ) ( منتهی الارب ). مباغاة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به مباغاة شود. || نافرمانی کردن. ( منتهی الارب ).

بغاء. [ ب ُ ] ( ع مص ) جستن کسی را و اعانت کردن او را در طلب. ( منتهی الارب ). طلبیدن کسی را. ( از اقرب الموارد ). بُغی ، بُغیَه ، بِغیَه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مصادر مذکور شود. جستن یعنی طلبیدن. ( مؤید الفضلاء ). خواستن. ( غیاث ) ( آنندراج ).

بغاء. [ ب َغ ْ غا ] ( ع ص ) ظاهراً حیوانی که حیوانات دیگر را فاسد کند ( از لحاظ جنسی ). ( از دزی ج 1 ص 102 ). و هذا الحیوان [ ای الضبع ] بغاء و ذلک انه لایمر به حیوان من جنسه الا «علاه ». ( ابن البیطار ).

بغاء. [ ب ُ ] ( ع ص ) جُسته.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). طلب. ( اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس