بعلاوه

/be~alAve/

مترادف بعلاوه: قید برسی، علاوه براین، به اضافه، وانگهی

برابر پارسی: افزوده

معنی انگلیسی:
additionally, plus, withal, besids, in addition to

لغت نامه دهخدا

بعلاوه. [ ب ِع َ / ع ِ وَ / وِ ] ( ق مرکب ) باضافه. علاوه بر. بعلاوه ٔ، بدین معنی لازم الاضافه است. باضافه ٔ. علاوه بر. افزون بر. اضافه بر: دو بعلاوه دو مساوی است با چهار و در ریاضی علامت آن چنین است +. و رجوع به علاوه شود.

فرهنگ فارسی

باضافه علاوه برین .

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع . ] (ق . ) افزون بر این ، از این گذشته .
(بِ عَ وِ ) [ ع . ] ( اِ. ) نام نشانه ای به شکل + که نشان می دهد کمیت های دو طرف آن با یکدیگر جمع می شود.

مترادف ها

plus (اسم)
بعلاوه، امتیاز

plus (قید)
بعلاوه

farther (قید)
بعلاوه

again (قید)
از نو، دوباره، پس، باز هم، باز، دیگر، مجددا، نیز، یکبار دیگر، مکرر، دگربار، بعلاوه، از طرف دیگر

also (قید)
نیز، بعلاوه، همچنین، و همچنین، و نیز، همینطور، گذشته از این

too (قید)
نیز، بعلاوه، همچنین، هم، زیاد، بحد افراط، بیش از حد لزوم

likewise (قید)
نیز، بعلاوه، هم، همچنان، چنین، بهمچنین

as well as (قید)
بعلاوه، همچنین، و نیز

in addition (قید)
بعلاوه

besides (قید)
کنار، بعلاوه، در کنار، گذشته از این، وانگهی، باضافه، در جوار، از پهلو

moreover (قید)
بعلاوه، علاوه بر این

furthermore (قید)
بعلاوه، گذشته از این، وانگهی، از این گذشته

aside from (قید)
بعلاوه

more (قید)
بعلاوه، بیشتر، بیش

therewith (قید)
بعلاوه، فورا، بی درنگ، علاوه بر این، در ان هنگام، از ان بابت، بدان وسیله، با آن، در نتیجه ان

supra (قید)
بعلاوه، قبلا، بفوق مراجعه شود

thereto (قید)
بعلاوه، بدان، بان

withal (قید)
بعلاوه، ضمنا، با آن، با این

far (قید)
خیلی، دور از، بسیار، بعلاوه، زیاد

further (قید)
بعلاوه، دورتر

فارسی به عربی

اضافت الی , اکثر , ایضا , بجانب , بعیدا , ثانیة , زائد , علاوة علی ذلک , علی نفس النمط

پیشنهاد کاربران

پیشنهادِ واژه : " زِبَر این"
ما در کنارِ واژه یِ " افزون بر این" ، می توانیم به جایِ " علاوه بر این، بعلاوه" ، از " زِبَر این" نیز بهره ببریم.
در زبانِ آلمانی نیز یکی از واژگانی که به مینه " علاوه بر این، افزون بر این" می باشد، " ueberdies" است که " ueber" از زبانِ آلمانی همکارکرد با " زِبَر " از زبانِ پارسی است و " dies " هم که به مینه " این" می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

وانگهی. [ گ َ ] ( ق مرکب ) سپس. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . پس. پس از آن. بعد :
بدو گفت شیرین که دادم نخست
بده وانگهی جان من پیش تست.
فردوسی.
چرخش ز زرِّ زرد کنی وانگهی در او
دندانه بلورین گردش فروکنی.
...
[مشاهده متن کامل]

منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 129 ) .
وانگهی بر طریق معذوری
خواست از شاه شهر دستوری.
نظامی.
وانگهی ترکتاز کرد به روم
درفکند آتشی در آن بر و بوم.
نظامی.
اول اندیشه وانگهی گفتار
پای بست آمده ست پس دیوار.
سعدی.
|| وآنگاه. در آنوقت :
وانگهی فرزندگانت گازری سازد ز تو
شوید و کوبد ترا در زیر کوبین زرنک.
حکیم غمناک ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) .
وآنگهی گوئی من از شاه جهان شاکر نیم
گرنه ننگ آید ازین شه رخت رو بربند هین.
منوچهری.
|| بعلاوه. علاوه بر این. از این گذشته. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : وانگهی مرگ دسته جمعی بی مزه نیست. ( هدایت ، سایه روشن ) .
وانگه. [ گ َه ْ ] ( ق مرکب ) آنزمان. || بعلاوه :
وانگه بغلی نعوذ باﷲ
مردار در آفتاب مرداد.
سعدی.
رنگهای همه نیکو و بویها همه خوش و طمعها همه شیرین وانگه هر میوه صورتی نیکو دارد

با، همراه با، به اضافه
به انضمام ؛ بعلاوه و به افزایش و به اضافه. ( ناظم الاطباء ) .
at that
to boot
افزون بر این
در کنار . . . . . . . . . .
و نیز
بِعَلاوه
اگر این واژه را با گویش پارسی و با وات های لاتین بنویسم همانندی آن را با واژهء انگلیسی plus می بینیم:
بِعَلاوه : گویش اَرَبی
بِلاوه < بِلاو : گویش پارسی
تَرا آوا نویسی : بِلاو = belaaw = plus
...
[مشاهده متن کامل]

باید جوییده شود که آیا به یا p همان وات ِ اِزافهء ( حرف اضافهء ) پارسی است ؟ و لاو یا لاوه یا lus میتواند واژهء اِشغ ( عشق ) = به هم چسبیدن ، باشد؟

Moreover
what's more
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس