( بعقل آمدن ) بعقل آمدن. [ ب ِ ع َ م َ دَ ] ( مص مرکب ) عاقل شدن. هوشیار شدن : آنچنان مستی مباش ای بی خرد که بعقل آید پشیمانی خورد. بلکه زآن مستان که چون می میخورند عقلهای پخته حسرت می برند.
مولوی.
فرهنگ فارسی
( بعقل آمدن ) عاقل شدن ٠ هوشیار شدن ٠
پیشنهاد کاربران
عقل بسر کسی افتادن ؛ بعقل آمدن. باعقل شدن. خردمند گردیدن : گفتم که بعقل از همه کاری بدر آیند بیچاره فروماند چو عقلش بسر افتاد. سعدی.