بعثط
لغت نامه دهخدا
- ابن بعثط ؛ ماهر و داننده ٔچیزی ، یقال : هو ابن بعثطها. و فی حدیث معاویه : قیل له اخبرنا عن نسبک فی قریش. قال : انا ابن بعثطها، یرید انه واسطة قریش و من سرة بطائحها. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). ماهر و داننده ٔچیزی. ( آنندراج ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید