بعاع

لغت نامه دهخدا

بعاع. [ ب َ ] ( ع اِ ) تره است نرم. ( آنندراج )( منتهی الارب ). یک نوع تره نرم. ( ناظم الاطباء ). || گرانی ابر از باران. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || رخت جهاز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جهاز. ( اقرب الموارد ). || متاع. ( اقرب الموارد ) . || متاع افتاده روز غارت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || القی علیه بعاعه ؛ ای نفسه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || القی السحاب بعاعه ؛ همه باران خود را ریخت آن ابر. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ).

بعاع. [ ب َ ] ( ع مص ) پیوسته باریدن ابر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). و رجوع به بَعّ شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس