بطیخه

لغت نامه دهخدا

( بطیخة ) بطیخة. [ب ِطْ طی خ َ ] ( ع اِ ) یکی بطیخ. ( منتهی الارب ). واحد بطیخ. ( ناظم الاطباء ). خربزه. ج ، بطاطیخ. || نام دو خاتم از آن نوح بن منصور سامانی. ابوریجان بنقل از نصر گوید: امیر رضی نوح بن منصور سامانی را جفتی خاتم بود که هریک از آنها را بطیخه می نامیدند نگین یکی از آنها یاقوت سرخ بود مانند دانه انگور و از آن دیگری الماسی بود هرچند در شکل و اندازه گویند بزرگتر از آن نگین دیده نشده است. ( از الجماهر ص 66 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس