بطه

لغت نامه دهخدا

( بطة ) بطة. [ ب َطْ طَ ] ( ع اِ ) یک مرغابی. ( ناظم الاطباء ). یکی بط یستوی فیه المذکر و المؤنث و لیست الهاء للتأنیث و انما هی لواحد من جنس. ( منتهی الارب ). یکی بط خواه نر و خواه ماده. ج ، بطاط. معرب بت مذکر و مؤنث در وی یکسان است مانند حمامه و دجاجه تادر آن علامت تأنیث نیست بلکه برای وحدت است و عرب اوز گویند و بط بدون تا مستعمل فارسیان است. ( آنندراج ). و رجوع به بط و المعرب جوالیقی ص 64 شود. || خنور روغن یا آوندی است بشکل مرغابی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). دَبَّه ظرفی است مانند قاروره و عُربی صحیح است و گمان میکنم که لغت شامی باشد. ( المعرب جوالیقی ص 64 ). و صاحب اللسان آرد: بطة، دَبَّه است بلغت اهل مکه زیرا آنرا بشکل بطة ( پرنده ) سازند و دبه ظرفی است از شیشه که در آن روغن نهند.

بطة. [ ب َطْ طَ ] ( اِخ ) ابوعبداﷲبن بطة عکبری مصنف ابانه است. ( منتهی الارب ). عبیداﷲبن محمدبن محمدبن حمدان بن بطة العکبری حنبلی مصنف الابانة. وی از گروهی حدیث شنیده و ابوالقاسم بن البُسری و دیگران از وی حدیث شنیدند و بسال 387 هَ. ق. درگذشت. ( از تاج العروس ). و رجوع به ابوعبداﷲبن بطة و ابن بطة شود.

بطة. [ ب ِطْ طَ ] ( اِخ ) موضعی است به حبشه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

موضعی است به حبشه .

دانشنامه عمومی

بطه ( به عربی: بطة ) یک منطقهٔ مسکونی در لیبی است که در استان مرج واقع شده است. [ ۱] بطه ۶٬۷۵۴ نفر جمعیت دارد.
عکس بطهعکس بطه
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس