بطم

لغت نامه دهخدا

بطم. [ ب ُ / ب ُ طُ ] ( ع اِ ) بن. بَنَه نام درخت سقز. ( ناظم الاطباء ). درخت بُن ْ ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). درختی است مانند پسته از حیث جنس با برگهای آویخته و آنرا دانه پهنی است بشکل خوشه های فلفل و سبز آن را حبةالخضرا گویند. ( از اقرب الموارد ). || میوه درخت سقز که بفارسی بنه گویند . ( از ناظم الاطباء ). بَرِ درختی است که آنرا بن گویند و بن مسخن و مدر و باهی و نافع سعال و لقوه کلیه است و ضماد برگش در رویانیدن مو مجرب است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ثمر درخت بطم.جوهری گوید: البطم ؛ الحبة الخضراء. ( از اقرب الموارد ). بترکی آنرا چاقلان قوج گویند، که میوه درخت سقز است. حبةالخضرا. ( دزی ج 1 ص 234 ) ( بحر الجواهر ) ( ذخیره خوارزمشاهی ). کلنگور. ( حاشیه فرهنگ اسدی چ اقبال از مهذب الاسماء ص 285 ). ضِرو ضخک. چتلانقوش. پسته وحشی. بنمشک را عرب حبةالخضراء خوانند. اکثر خودروی بود. ( نزهةالقلوب ). بوکلک. بوی کلک. مشغله البطالین. ( یادداشت مؤلف ): و آن بژه هایی است که بر ساق پدید آیدو شکل آن ثمرة الطرفا و حبةالخضراء بزرگ بود و درخت حبةالخضراء را بتازی البطم گویند بدین سبب این بژه ها را طبیبان البطم نام کردند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). بن. چتلانقوش بیشتر در کوهها باشد و آنچه در باغها نشانند اندک باشد. گه در بلاد سقرت و سنجار هر دانه بمقدار فستقی می باشد و این متاع آن بلاد بود و از آنجا بجمیع بلاد برند و آن را قیمتی بود و اکثر آنرا شور کنند و بهتر فروشند. ( فلاحت نامه ). و رجوع به مخزن الادویه و تذکره داود ضریر انطاکی و دیگر کتب طبی شود ).

بطم. [ ] ( ع مص ) پیوند زدن. ( دزی ج 1 ص 96 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) صمغ درخت بنه . یا بطم اخضر . نوعی بنه .
پیوند زدن

فرهنگ عمید

= بَنه

پیشنهاد کاربران

بپرس