بطل. [ ب ُ ] ( ع ص ) باطل و کذب. ( از اقرب الموارد ).
بطل. [ ب َ طَ ] ( ع ص ) مرد دلاور. ج ، ابطال. ( منتهی الارب ). شجاع و دلیر و دلاور. ج ، ابطال. ( ناظم الاطباء ). دلیر. ( آنندراج ) ( مؤید الفضلاء ). دلیر. ج ، بطال و ابطال. ( مهذب الاسماء ). شجاع و دلیر. ( غیاث ). مرد. پهلوان. یل. قهرمان :
هرکس بطلی بتیغ میکشت
او خویشتن از دریغ میکشت.
نظامی.
با فوجی بطل از روی بطر، بطرّ و تثقیف رماح و سن اسنه و ارهاف مرهفات پرداخته... ( دره نادره چ 1341 هَ. ش. انجمن آثار ملی ص 339 ). چون خدنگ آتشبار کماة بطل از درع و مغفر درگذشت... ( همان کتاب ص 548 ).بطل. [ ب َ طَ ] ( اِخ ) در اصطلاح علمای رجال عبداﷲبن قاسم بود. ( ریحانة الادب ج 1 ).
بطل. [ ب َ طَ ] ( اِخ ) لقب هرمز اول. ( حبیب السیر چ خیام ص 227 ). رجوع به هرمز اول شود.