بطاقه

لغت نامه دهخدا

( بطاقة ) بطاقة. [ ب ِ ق َ ] ( ع اِ ) سیاهی چشم. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). حدقه. ( یادداشت مؤلف ). || پاره کاغذ که بر آن رقم قیمت نوشته میان طاقه گذارند. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). ورقه و رقعه خرد که بر جامه آویزند و قیمت بر آن نویسند . ( یادداشت مؤلف ). || هر رقعه خرد، و منه الحدیث : یؤتی برجل یوم القیمة و یخرج له بطاقة فیها شهادة ان لااله الااﷲ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). هر رقعه خرد. ( آنندراج ). لغت رومیه است بمعنی رقعه. ( المزهر سیوطی ).
- حمام البطاقة ؛ کبوتری که رقعه برد و کبوتر نامه بر گویند. ( ناظم الاطباء ).
بطاقه. [ ب ُ ق َ ] ( ع اِ ) ابوطاقه. بوطاقه. نوعی ریال که در کشورهای عربی در گردش است. و رجوع به النقود ص 7، 165 و 167 شود.

فرهنگ فارسی

یا ابو طاقه یا بوطاقه نوعی ریال که در کشورهای عربی در گردش است .

پیشنهاد کاربران

بپرس