بطائح

لغت نامه دهخدا

بطائح. [ ب َ ءِ ] ( ع اِ ) بطایح. ج ِ بطیحة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به بطیحة شود. ج ِ بطحاء. ( غیاث ). رجوع به بطحاء شود. ج ِبطاح. ( مؤید الفضلاء ). رجوع به بطاح و بطایح شود.

بطائح. [ ب َ ءِ ] ( اِخ ) جایگاهی بین واسط و بصره. ( سمعانی ). سرزمینی نزدیک شهر منیعه در قرب واسط. ( ابن اثیر ج 7 ص 137 ). و رجوع به الوزرا و الکتاب و تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 3 ص 79 و ترجمه تاریخ یمینی و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 435 و تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلام و تاریخ گزیده ص 358 شود.
- بطائح النبط ؛ میان عراقین است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

جایگاهی بین واسط و بصره ٠ سرزمینی نزدیک شهر منیعه در قرب واسط ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس