بطء
لغت نامه دهخدا
بطء. [ ب ُطْءْ ] ( ع اِ ) بُطوع. درنگی وآهستگی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || و قولهم لم افعله بطاً یا هذا و بُطآی ؛ یعنی نکرده ام آن را گاهی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
- بطء حرکت ؛ حرکت کند. جنبش سنگین.
- بطء عمل ؛ سنگینی ، آرامی ، کندی در کار.
این کلمه را که بر وزن شغل است معمولاً بشکل بطوء مینویسند ولی برطبق قواعد رسم خط بی واو باید نوشته شود همزه آخر که بعد از حرف ساکن باشد بی کرسی نوشته میشود مانند مل ء و شی و امثال آنها شاید اشتباه از اینجا رخ داده باشد که در بعضی نوشته ها شکل «بطوء» را دیده و گمان کرده اند کلمه بطء است که به آن صورت نوشته شده است غافل از این که «بطوء» خود کلمه دیگری است بر وزن جلوس که از حیث معنی با بطء فرقی ندارد. ( نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال اول شماره 2 ).
فرهنگ معین
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
wikialkb: ریشه_بطء
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید