بط

/bat/

مترادف بط: مرغابی، شرابدان، صراحی

لغت نامه دهخدا

بط. [ ب َ ] ( ع اِ ) علامت اختصاری بجای باطل نویسند. ( ناظم الاطباء ). رمز باطل است. ( یادداشت مؤلف ).

بط. [ ب َ / ب َطط ] ( اِ ) بت . در عربی مرغابی را گویند. ( برهان ). مرغابی. ( ناظم الاطباء ). جانور معروف و این معرب است. ( غیاث ) ( آنندراج ). جانوری است مشهور. ( مؤید الفضلاء ). نوعی از مرغابی. بطة، یکی ، یستوی فیه المذکر و المؤنث و لیست الهاء للتانیث و انما هی لواحد من جنس. ( منتهی الارب ). مرغابی و بت. ( فرهنگ نظام ). اردک. عُلجوم ( منتهی الارب ). فمما اخذوه ( ای العرب ) من الفارسیة... البط للطائر المعروف. ( جمهرةبن درید بنقل سیوطی در المزهر ). از پرندگان آبی است یکی آن بَطَّة برای مذکر و مؤنث و آن در نزد عرب از نوع اُوَّز ( مرغابی ) است. ( از صبح الاعشی ج 2 ص 69 ). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 170 شود. بفارسی اُرْدَک بهندی چنیابدک و تبخ نیز نامند. اسم صنفی از طیور آبی است ابلق مختلف الالوان کوچکتر از اوز که بفارسی قاز و بهندی راج هنس نامند و پایهای آن کوتاه و اهلی و وحشی و جنگلی میباشد. ( مخزن الادویه ). و رجوع به ( اختیارات بدیعی و تذکره داود ضریر انطاکی و دزی ج 1 ص 92 ) شود :
اگر بازی اندر چغوکم نگر
وگر باشه ای سوی بطان مَپَر.
ابوشکور.
وگر ببلخ زمانی شکار چال کند
بیاکند همه وادیش را ببط و بچال.
عماره.
هر ساعتکی بط سخنی چند بگوید
در آب جهد جامه دگر بار بشوید.
منوچهری.
چنگ بازان است گویی شاخک شاهسپرم
پای بطان است گویی برگ بر شاخ چنار.
منوچهری.
گویی بط سپید جامه بصابون زده ست
کبک دری ساقها در قدح خون زده ست.
منوچهری.
بچه بط اگر چه دینه بود
آب دریاش تا بسینه بود.
سنایی.
بطان بنزدیک سنگ پشت آمدند. ( کلیله و دمنه ). در آبگیری دو بط و سنگ پشتی ساکن بودند. ( کلیله و دمنه ). بطی در آبگیر روشنایی ماه میدید پنداشت که ماهی است. ( کلیله و دمنه ).
بل که گوید فاضلان را بط شمردم در سخن
چون بخاقانی رسیدم عندلیبش یافتم.
خاقانی.
باز ببط گفت که صحرا خوش است
گفت شبت خوش که مرا جا خوش است.
نظامی.
و معلوم شد که جگر بط چون پرطاوس و بال او آمد. ( مرزبان نامه ).
تا که پایم می رود رانم در اوبیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

مرغابی، اردک، پرندهای که در آب شنامیکندودرهوا، پروازمیکند
( اسم ) ۱- مرغابی ۲- صراحی شراب که بصورت بط سازند . یا بط باده . صراحی بصورت بط که شراب در آن کنند بط شراب بط صهبا بط می . یا بط سرخاب زای . صراحی شراب . یا بط سنگین . بطی که از سنگ سازند و در آب غرق نشود و در هندوستان شهرت دارد. یا بط شراب . یا بط صهبا. یا بط می.
شکافتن ریش و جراحت ٠ کفانیدن ریش را ٠ نشتر زدن قرحه را ٠ شکافتن جراحت ٠ شکافتن جراحت و همیان و مانند آن ٠ یا شکافتن همیان ٠

فرهنگ معین

(بَ طّ ) [ ع . ] ( اِ. ) ۱ - مرغابی . ۲ - صراحی شراب .

فرهنگ عمید

درنگ، آهستگی، کندی.
۱. (زیست شناسی ) = مرغابی
۲. ظرف شرابی که به شکل مرغابی ساخته می شد، صراحی.

جدول کلمات

مرغابی , اردک

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
زبان های تُخاری�شاخه ای منقرض شده از خانوادهٔ�زبان های هندواروپایی�بودند که در هزارهٔ اول پس از میلاد در شمال�حوضه تاریم�در منطقه�سین کیانگ�چین�توسط�تخارها�گویش می شدند. �از این زبان ها، نوشته هایی از سدهٔ پنجم تا هشتم میلادی به جا مانده است. این دو زبان پس از آمدن قوم�ترک تبار�اویغور�در سدهٔ نهم میلادی منقرض شدند.
...
[مشاهده متن کامل]

این زبان ها در نتیجهٔ پژوهش های تاریخی در ناحیه�تورفان�شناخته شدند. �در اسناد ثبت شده دو زبان نزدیک به هم تخاری A ( همچنین تخاری شرقی، آنگیایی یا تورفانی ) و تخاری B ( تخاری غربی یا کوچایی ) یافت شدند. موضوع متون حاکی از آن است که تخاری A باستانی تر بوده و به عنوان زبان دینی�آیین بودایی�کاربرد داشته در حالی که تخاری B رایج تر بوده و از�تورفان�در شرق تا�تومشوق�در غرب تکلم می شده است. مجموعه ای از وام واژگان و اسامی یافت شده در اسناد�پراکریت�حوزه�لوپ نور، تخاری C ( کرورنی ) لقب گرفته اند.
کهن ترین نسخه های خطی موجود به تخاری B اکنون به قرن ۵ یا حتی اواخر قرن ۴ میلادی مربوط می شود و باعث می شود که تخاری به زبانی�باستانی پسین، هم عصر با�گوتی، �ارمنی کلاسیک�و�ایرلندی نخستین، تبدیل شود.
پیشینه
تخارها از اقوام�آریایی ایرانی تبار�بودند که در سدهٔ سوم پیش از میلاد در نواحی�کوچا�و�تورفان�در شمال شرقی سرزمینی که بعدها�ترکستان شرقی�یا ترکستان چین خوانده شد، به سر می بردند.
در میانه های سدهٔ دوم پیش از میلاد تخارها بر اثر تهاجمات�هون ها�ناگزیر به نواحی غربی تر کوچ کردند. منابع چینی در شرح این رویداد از دو قوم�یوئه چی�و�ووسون�نام برده اند که از برابر هون ها گریخته، و به نواحی�فرغانه�رانده اند و اندکی پس از ۱۶۰ پ. م از�سیحون� ( سیردریا ) گذشتند و به قلمرو�دولت یونانی باختر�سرازیر شدند. �و میان سال های ۱۴۰ تا ۱۳۰ پ. م. دولت یونانی باختر را برانداختند. �استرابون�از مردمی چادرنشین به نام �تخاروی ( Tokharoi ) � یاد کرده است که در این تهاجم شرکت داشته اند. با برافتادن دولت یونانی باختر، این قبایل بیابان گرد�دولت کوشانیان�را بنیاد نهادند و پس از آن، تاریخ تخاریان و زیستگاه جدیدشان، یعنی تخارستان با تاریخ این دولت درآمیخت.
با انقراض کوشانیان به دست�شاپور اول�ساسانی ( ۲۴۰–۲۷۰ میلادی ) قلمرو آنان و از آن میان تخارستان بر قلمرو�ساسانیان�افزوده شد. �بنابر سنگ نوشتهٔ شاپور اول ساسانی در�کعبهٔ زرتشت، او حکومت تخارستان را به پسرش�نرسی�سپرد و پس از آن، این سرزمین را استانداران ساسانی ملقب به �کوشانشاه� اداره می کردند، �تا آنکه در ۳۶۰ م. با تهاجمات گروهی از هون ها موسوم به�هون های کیداری�به نواحی شرقی شاهنشاهی ساسانیان، حکومت ایرانی کوشانشاهان برافتاد و این سرزمین به تصرف آن ها درآمد. �اما دیری نپایید که در اواخر سدهٔ چهارم میلادی موج تازه ای از مهاجمان هون، معروف به�هپتالی�از جیحون گذشتند و�کیداری ها�را به نواحی جنوبی تر راندند و نخستین پادشاهی هپتالی را در تخارستان بنیاد نهادند که از تخارستان تا�مرو�را شامل می شد. �تخارستان در دست هپتالیان باقی بود، تا آنکه در حدود سال ۵۵۸ م. �خسرو اول انوشیروان�با یاری�خاقانات غربی ترک�آنجا را تصرف کرد و هپتالیان را به اطاعت درآورد. اما چیرگی ساسانیان بر تخارستان چندان نپایید، زیرا با گذر ترکان غربی از جیحون و استقرار در نواحی جنوبی آن، تخارستان به دست آنان افتاد.
تخارستان در سال ۳۲ هجری قمری/۶۵۲ میلادی توسط سپاهیان�عبدالله بن عامر بن کریز�به جنگ و صلح گشوده، و بر قلمرو مسلمانان عرب افزوده شد. �از سدهٔ نهم میلادی به بعد ( پس از آمدن قوم�ترک تبار�اویغور�در سدهٔ نهم میلادی ) از قوم تُخار و زبان تخاری دیگر اثری پیدا نشده و گمان می رود این زبان با هجوم اقوام ترک به منطقه منقرض شده باشد.
منابع ها. ریچارد نلسون فرای� ( Richard Nelson Frye ) ، ویراستار:�احسان یارشاطر، تاریخ ایران کمبریج ( The Cambridge History of Iran ) ، جلد سوم، لندن ۱۹۸۸، ص. ۱۸۱
. . . . . . . . . . . . . . . . .
گروسه ( R. Grousset ) ، شاهنشاهی استپ ها ( L’Empire des steppes ) ، پاریس، ۱۹۴۸
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
رقیه بهزادی، قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، تهران، ۱۳۷۳ ه‍. خ، ص. ۹
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
گیرشمن ( R. Ghirshman ) ، ایران ( Iran ) ، لندن، ۱۹۶۱، ص. ۲۹۲
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
بیوار ( A. D. H. Bivar ) ، تاریخ سرزمین های خاوری ایران ( The History of Eastern Iran ) ، ص. ۲۰۹
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
تاریخ طبری، ظهیرالدین نیشابوری، سلجوق نامه، تهران ۱۳۳۲ ش، 7 2/100
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
• احمد بلاذری، فتوح البلدان، به کوشش عبدالله انیس طباع و عمر انیس طباع، بیروت، ۱۴۰۷ ه‍. ق/۱۹۸۷
• م. صص. ۵۷۱–۵۷۴
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
• ↑�[مجموعهٔ یونسکو از تاریخ تمدن ها در آسیای میانه، جلد سوم UNESCO Collection of History of Civilizations of Central Asia ) ) ]
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
مجموعهٔ یونسکو از تاریخ تمدن ها در آسیای میانه ( UNESCO Collection of History of Civilizations of Central Asia ) ، جلد سوم
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
• سمیعی احمد. ادبیات ساسانی. تهران: انتشارات دانشگاه آزاد ایران، ۱۳۵۵
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
Benjamin W. Fortson, Indo - European Language and Culture: An Introduction, pages 351 - 366, 2004
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

بطبطبطبط
چرا در فرهنگ لغت کهن ایران زمین دست می برید؟
مگر نابِکاریــــــد؟
سلام
بَط یعنی : مرغابی
بَط به معنای: اردک پرنده با منقاری متوسط است.
بط به معنی ظرف کلمه ای کاملا فارسیست و با pot انگلیسی به معنی ظرف سفالی و pod به معنی غلاف و پوشش همریشه است. ریشه ی پا و پد در فارسی به معنی پاییدن و محافظت کردن هم هست چنانچه در کلمه ی پادشاه یعنی محافظ شهر و پدر به معنی محافظ خانواده میبینیم.
...
[مشاهده متن کامل]

و چنانچه روشن است ظرف نیز وظیفه ی نگهداری و محافظت دارد.
اینکه بط به شکل مرغابی بوده به نظرم غلط است و از خلط دو معنی ظرف و مرغابی گرفته شده . در قدیم جام شراب را به شکل حیوانات میساختند اما حیواناتی چون شیر و گاو و گوزن و من به شخصه تا بحال تصویری از جام شراب به شکل مرغابی ندیده ام.

هو
مرغابی.

بپرس