بصیص
لغت نامه دهخدا
بصیص. [ ب َ ] ( ع مص ) درخشیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( مهذب الاسماء ). لها [ لصفائح الطلق ] بصیص و بریق. ( مفردات ابن بیطار ). || تراویدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بص الماء؛ تراوید آب. || اندک دادن : بص لی بیسیر؛ اندک داد من را. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید