بصد زبان گفتن ، بصد هزار زبان گفتن ، به هزار زبان گفتن ؛ در نهایت وضوح بزبان حال بر چیزی گواهی دادن :
ز فتح غور و ز حال محمد علاش
چه شرح دانم دادن بصد هزار زبان.
مسعودسعد.
ز شکر تو نتوان گفت کمترین جزوی
... [مشاهده متن کامل]
بصد هزار زبان و بصد هزار قران.
امیرمعزی.
آفتابش بصد هزار زبان
سایه پادشاه میگوید.
خاقانی.
نه عجب کمال حسنت که به صد زبان بگویم
که هنوز پیش ذکرت خجلم ز بی زبانی.
سعدی.
ز فتح غور و ز حال محمد علاش
چه شرح دانم دادن بصد هزار زبان.
مسعودسعد.
ز شکر تو نتوان گفت کمترین جزوی
... [مشاهده متن کامل]
بصد هزار زبان و بصد هزار قران.
امیرمعزی.
آفتابش بصد هزار زبان
سایه پادشاه میگوید.
خاقانی.
نه عجب کمال حسنت که به صد زبان بگویم
که هنوز پیش ذکرت خجلم ز بی زبانی.
سعدی.