بشکنج

لغت نامه دهخدا

بشکنج. [ ب َ / ب ِ ک َ ] ( اِ ) پشکنج. دست. ( آنندراج ). || بازو. ( ناظم الاطباء ). ساعد. ( شعوری ج 1 ورق 154 ). || دست چپ. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( شعوری ج 1 ورق 154 ).

پیشنهاد کاربران

بشکنج در هری پاتر ترجمه فارسی crucio هستش که در لاتین به معنی شکنجه میکنم هست و ربطی به واژه بشکنج نداره و صرفا یک ترجمه سلیقه ای بوده.
در کتاب هری پاتر طلسم شکنجه گر رو به اسم �بشکنج� نوشته . . . ممکنه توضیح بدهید . . . چون من انتظار همچین معنی را نداشتم ، !!!

بپرس