بشکله. [ ب ِ ک َ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) بشکل. بسکله. بشکنه ، بمعنی بشکل است که کلید کلیدان باشد. ( برهان ) ( از فرهنگ نظام ). کجک و کلید کلیدان. ( مؤید الفضلاء ). کژک کلیدان. ( شرفنامه منیری ). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 209 و بشکل و بشکلیدن شود.