بشولیده

لغت نامه دهخدا

بشولیده. [ ب َ / ب ِ / ب ُ دَ / دِ ] ( ن مف ) پشولیده. بشوریده. ( شرفنامه منیری ) ( فرهنگ خطی ). برهمزده وبشوریده باشد. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). شوریده و پریشان. ( مؤید الفضلاء ). برهمزده و پریشان. ( سروری ). مشوش. پریشان. شوریده. مضطرب : السَغِل ؛ بشولیده اعضاء. ( تاج المصادر بیهقی ). رجوع به شوریدن و شوریده و بشولیدن شود : روزی من اندر کرمان بنزدیک وی اندر آمدم با جامه راه بشولیده. ( کشف المحجوب هجویری ). مردم را کالید کند تا اندیشه بشولیده شود. ( کیمیای سعادت ). البته آن پیغامبر عرب را تعرض نرسانی ووقت بر وی بشولیده نگردانی. ( تاریخ بیهق ). و خاندان ایشان خاندان علم و زهد بوده است چون در عمل سلطان خوض کردند کار بر بعض بشولیده گشت. ( تاریخ بیهق ).
دل بخود بازآور و آرام گیر
جمع کن خود را بشولیده ممیر.
عطار ( از سروری ).
نه یکران آسوده را برنشینی
نه جغد بشولیده را برنشانی.
( شرفنامه منیری ).
برسر آتش سودای توام سوخت جگر
اینهم از کار بشولیده خام دل ماست.
( از سروری بدون ذکر نام شاعر ).
|| دیده و دانسته. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( سروری ). || آشفته و پریشان. || کارسازی کرده. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). کارگزارد. ( سروری ). || دیوانه و دل زده. ( مؤید الفضلاء ). || کارآزموده و دانا. ( ناظم الاطباء ). بینا. || متحیر و درمانده شده ، گشته. رجوع به شعوری ج 1 ورق 209 و پشولیدن شود.

فرهنگ فارسی

( اسم . بشولید ) ۱- آشفته پریشان . ۲- برهمزده بشوریده . ۳- درمانده متحیر گشته .

فرهنگ معین

(بِ دِ ) (ص مف . ) ۱ - بر هم زده . ۲ - آشفته ، پریشان . ۳ - کارآزموده . ۴ - دانا.

فرهنگ عمید

۱. آشفته، پریشان.
۲. درهم.

پیشنهاد کاربران

بپرس