بشولش

لغت نامه دهخدا

بشولش. [ ب َ /ب ِ / ب ُ ل ِ ] ( اِمص ) برهمزدگی و پریشانی. ( از برهان ) ( سروری ). بشولش مصدر آن است بشولیدن و بشولیده یعنی برهم زده و پریشان کرده و پریشان شده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). پریشانی و غمناک و المناک است. ( شعوری ج 1 ورق 170 ). تشویش و پریشانی. ( ناظم الاطباء ) :
صبح اگر کشتی نفس را در دهان
کی رسیدی این بشولش در جهان.
عطار ( از شعوری ج 1 ورق 170 ).
|| کارگزاری و دانندگی. ( سروری ) ( از شعوری ). || بینندگی. ( برهان ). بینندگی و دانندگی.( سروری ). || کردار و عمل و اجرا. || پرداخت. || علم و دانش و بینش. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به بشولیدن شود.

فرهنگ معین

(بِ لِ ) (اِمص . ) ۱ - کارسازی . ۲ - چستی ، مهارت . ۳ - باهوشی .

فرهنگ عمید

آشفتگی، پریشانی.

پیشنهاد کاربران

بپرس