بشور

لغت نامه دهخدا

بشور. [ ب ُ ] ( ع مص ) مژده دادن کسی را. ( آنندراج ). مژدگانی دادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). و رجوع به بشر و بشارة شود.

فرهنگ فارسی

لعن، نفرین، دعای بد، پشوروبسورهم گفته شده
مژه دادن کسی را . مژدگانی دادن .

فرهنگ عمید

لعن، نفرین، دعای بد.

پیشنهاد کاربران

بشور =بشوی
این کلمه درزبان لکی وکردی به معنای //شستن //است و فعل امر از شستن است //بشور //که درزبان فارسی برابر است با //بشوی //.
بشور یعنی شسته شدن این یک اصتلاح است که توسط داداشم گفته می شو