بشنه
لغت نامه دهخدا
بشنه. [ ب ِ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) گیاهی است باریک با شاخسار فراوان و دراز و باریک و گره دار که همه از منشاءواحد جدا شوند و بیشتر بر روی تخته سنگها گسترده شوند. طولش به اندازه انگشت و رنگش سبز مایل بزردی و سفیدی باشد. رجوع به ترجمه فرانسوی ابن بیطار شود.
بشنه. [ ب ِ ن ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان حومه مشکان بخش نی ریز شهرستان فسا. سکنه آن 291 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی آن زراعت و قالی بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
بَشنه = بدنه، سطح و رویه یک چیز،
واژه بَشن به چم ( معنی ) تن، بدن، قد و بالا
واژه بَشن به چم ( معنی ) تن، بدن، قد و بالا
بشنه جایی که در آن محصول بش یعنی محصول دیم نمیشود کاشت، �بش=دیم� در گویش محلی نقاطی از کشور به محصول دیم، بش میگویند