بشم

/baSm/

معنی انگلیسی:
frost, jack frost

لغت نامه دهخدا

بشم. [ ب َ ] ( اِ ) بشک. بژم. شبنم ریزه را گویند که سحرگاهان بر سبزه زار نشیند و سفید نماید و آنرابعربی صقیع خوانند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ نظام ) ( انجمن آرا ) ( از جهانگیری ) ( آنندراج ). سرمایی بود که بامداد بر کشته نشیند سپید چون آبی تنک فسرده ، تازیش صقیع است. ( لغت فرس اسدی ). سفیدی را گویند که بامداد بر سبزه نشیند مانند شبنم. ( سروری ). سرما بوده که بامدادان بر سر کشتها نشیند. ( صحاح الفرس ). رجوع به بشک ، و شعوری ج 1 ورق 178 شود :
چون مورد سبز بود کهن موی من همه
دردا که برنشست بر آن مورد نیز بشم.
فرالاوی ( از رشیدی و لغت فرس اسدی ) ( از سروری ) ( از صحاح الفرس ).
|| ( ص ) ملحد و بی دین. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از انجمن آرا ) ( آنندراج )( از جهانگیری ) ( شعوری ج 1 ورق 178 ) ( رشیدی ) ( فرهنگ نظام ) :
بشمی که بررسول خدا افترا کند
با آل او ندیم سگالی مرا کند .
سوزنی ( از جهانگیری ) ( از رشیدی ).
|| کتل و گردنه و تنگنای در کوه. ( از فرهنگ نظام ).

بشم. [ ب َ ش َ ] ( ص ) سوگوارو ملول. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). ملول بودن. ( سروری ) ( شعوری ج 1 ورق 178 ) ( سروری )( فرهنگ نظام ). افسرده. غمزده. اندوهگین. اندوهگن.

بشم. [ ب َ ش ِ ]( ع ص ) ناگوار. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( جهانگیری ) ( از انجمن آرا ) ( آنندراج )( از دزی ج 1 ص 90 ) ( سروری ) ( فرهنگ نظام ). کسی که دارای بشم بود و تخمه زده. ( ناظم الاطباء ). تخمه زده. ( از اقرب الموارد ). الشبع داعیة البشم و البشم داعیة السقم و السقم داعیه الموت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

بشم. [ ب َ ش َ ] ( ع مص ) ناگوارد شدن. ( زوزنی ). ناگوارد گرفتن و سیر برآمدن از چیزی. ( تاج المصادر بیهقی ). ناگوارد شدن طعام. ( آنندراج ). تخمه زده گردیدن حیوان از پرخوری. ( ناظم الاطباء ). ناگوار شدن طعام. ( منتهی الارب ). تخمه کردن شتربچه از شیر و انسان از طعام. || افسرده گردیدن. ( از اقرب الموارد ). بستوه آمدن از چیزی. ( منتهی الارب ) ( ازناظم الاطباء ). || سآمت. ( اقرب الموارد ).

بشم.[ ] ( اِ ) غَرَف. ( منتهی الارب ). رجوع به غرف شود.

بشم. [ ب َ ] ( اِخ ) نام موضعی است بغایت سردسیر میان طبرستان و ری. ( از برهان ) ( از جهانگیری ) ( رشیدی ) ( سروری ). نام دهی در نزدیکی اوشان از محال رودبار ری. ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). موضعی است میانه ری و طبرستان هوای سردی دارد. ( سروری ) ( شعوری ج 1 ص 178 ). جایگاهی است میان ری و طبرستان با هوایی بسیار سرد و در آنجا بفاصله های یک صیحه خانه هایی بنا کرده اند که بدانها جانبوذه گویند. ( از معجم البلدان ) ( از مرآت البلدان ). و رجوع به جانبوذه شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- سوگوار ملول . ۲- ناگوار.
بشمه . تشمیزج است .

فرهنگ معین

(بَ ) (ص . اِ. ) ملحد، بی دین .
(بَ شَ ) (ص . ) ۱ - سوگوار، ملول . ۲ - ناگوار.

فرهنگ عمید

قطره های ریز آب یخ زده، شبنم یخ زده.
۱. ملول، افسرده.
۲. سوگوار.

فرهنگستان زبان و ادب

{hoarfrost, hoar} [علوم جَوّ] نهشتی از یخ بلورهای به هم چسبیده که معمولاً به طور مستقیم بر روی اجسام نازکی که در معرض هوا قرار دارند تشکیل میشود

گویش مازنی

/bashm/ تحول یافته ی واژه ی بژم به معنای گردنه و یال کوه - پرجست و خیز ۳جای پرت خالی از سکنه

دانشنامه عمومی

بشم یک منطقهٔ مسکونی در عربستان سعودی است که در استان مکه واقع شده است. [ ۱]
عکس بشم
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

بَشْم
گردنه ای در استان سمنان، شهرستان سمنان، با ارتفاع ۳,۰۵۰ متر. در ۳۷کیلومتری غرب شمالی سمنان، سر راه سمنان به فیروزکوه، قرار دارد و استان های سمنان و تهران را از هم جدا می کند.

پیشنهاد کاربران

در زبان کهمره ای bešam یا h ) ūšam ) یعنی بروم
بشم در زبان اردکان سپیدان به معنی بشوم یعنی بروم هست. مسکا بشم یعنی میخواهم بروم و قربونوت بشم یعنی فدایت بشوم
اصطلاحی است که خودمونی ( اچمی ) زبانان بجای واژه ( ( ببینم ) ) در جملاتی مانند"ببینم چی میشه" از این واژه استفاده میکنند

بپرس