بشر غنوی

لغت نامه دهخدا

بشر غنوی. [ ب ِ رِ غ َ ن َ ] ( اِخ )بشر خثعمی. ابوحاتم گوید مصری بود و صحبتی داشت و ابن السکن او را در عداد مردم شام آورده. حدیث او را احمد و بخاری در تاریخ و طبرانی و دیگران از طریق ولیدبن مغیره معافری از عبداﷲبن بشر غنوی روایت کرده اند. ( از الاصابة ج 1 ص 162 ). و رجوع به الاستیعاب شود.

بشر غنوی. [ ب ِ رِ غ َ ن َ ] ( اِخ ) پدر عبداﷲبن بشر بود. ابن شاهین او را یاد کرده و برخی اورا خثعمی خوانده اند. رجوع به الاصابة ج 1 ص 187 شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس