بشتر راد خوانمت پرگست
او چو تو کی بود پگاه عطا.
دقیقی
( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 152 ) ( حاشیه فرهنگ اسدی نسخه خطی نخجوانی ).میرساند بخلق دست تو رزق
بی تقاضا و منت بشتر.
شمس فخری ( از رشیدی و انجمن آرا ).
گرچه بشتر را عطا باران بودمر ترادر و گهر باشد عطا.
( از رشیدی و سروری و انجمن آرا و دیگران ).
بشتر. [ ب َ ت َ] ( اِخ ) نام فرشته ای است موکل باران و نباتات. ( برهان ) ( شرفنامه منیری ) ( ناظم الاطباء ). ظاهراً با ماده ٔپیشین یکی باشد که مصحف تشتر است. || ابررا نیز گویند که به عربی سحاب خوانند. ( برهان ) ( از سروری ) ( از ناظم الاطباء ) ( ابوحفص سغدی بنقل سروری ).
بشتر. [ ب ُ ت َ ] ( اِ ) بشترم. ورم و آماس و دمیدگی و جوش باشد که بر بدن و اندام آدمی برآید و آن را به عربی شرا گویند. ( برهان ). دمیدگی اندام. ( شرفنامه منیری ). جوششی که بواسطه فساد خون و غلبه صفرا بر اندام برآید و بشره را سرخ سازد و خارش کند و بشترم نیز گویند و بتازی شرا خوانند. ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ). جوششی باشد که بواسطه حرارت و افساد خون بر اندام مردم برآید و به تازی شرا گویند. ( جهانگیری ). شرا و جوشش و دمیدگی که بر بدن و اندام آدمی بهم رسد. ( ناظم الاطباء ). جوششی که بواسطه فساد خون و غلبه صفرا بر اندام برآید و بشره را سرخ کند. ( رشیدی ). و رجوع به بشترم و بشتری شود.
بشتر. [ ] ( اِخ ) نام شهر یا دیهی مابین هرات و سیستان. رجوع به نزهةالقلوب مقاله سوم چ 1331 ق. لیدن ص 178 شود.