بشتاسف
لغت نامه دهخدا
بشتاسف. [ ب ُ ] ( اِخ ) ( آتش... ) و اما آتش بشتاسف چنین گویند که آن آتش آتشی است که به نیمور بناحیت انار بوده است. ( تاریخ قم ص 90 ). و آتشکده آن و آتش در آن «نیمور» بشتاسف ملک نصب کرده است. ( تاریخ قم ص 74 ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید