بشامه

لغت نامه دهخدا

( بشامة ) بشامة. [ ب َش ْ شا م َ ] ( ع اِ ) واحد بشام. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || درخت مسواک. ( مهذب الاسماء ). کحل السودان. ( منتهی الارب ). و رجوع به بشام شود.

بشامة. [ ب َش ْ شا م َ ] ( اِخ ) ابن حَزن نَهشَلی. از شعرای حماسه سرای عرب ، و اشعارش در کتب ادب ثبت است. رجوع به بیان والتبیین ج 3 و شرح الحماسة خطیب تبریزی چ بولاق ج 1 ص 207 و جهانگشای جوینی چ 1334 هَ. ق. ج 2 حاشیه ص 262 شود.

بشامة. [ ب َش ْ شا م َ ] ( اِخ ) ابن عذیر. شاعر بوده است. ( منتهی الارب ). نام شاعر. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

ابن عذیر شاعر بوده است ٠ نام شاعر ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس