بشاشت

/baSASat/

مترادف بشاشت: ابتسام، خوش رویی، خوشی، شادمانی، نشاط، گشاده رویی، تازه رویی، خوش منشی

معنی انگلیسی:
cheerfulness

لغت نامه دهخدا

بشاشت. [ ب َ / ب ِ ش َ ] ( ع مص ) بشاشة. مأخوذ از تازی ،خوشرویی و شادمانی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تازه رویی. خوبرویی و شادمانی. ( ناظم الاطباء ). گشاده رویی.( تفلیسی ). تازه رویی و شادمانی. ( آنندراج ). شادی. شادانی. شادمانی. طلاقت وجه. سرور. اهتزاز :
بینادلان ز گفته من در بشاشت اند
کوری این گروه که جز در حزن نیند.
خاقانی.
|| تازه روی شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). خوش طبع شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). شاد شدن. ( زوزنی ). گشاده روی شدن. گشاده رویی کردن. ( زوزنی ). شادمانه شدن. و رجوع به بشاشةشود.

بشاشة. [ ب َ ش َ ] ( ع مص ) بشاشت. بش. خوشرویی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به بش و بشاشت شود. || تازه روی و شادمان شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || به لطف کلام و تازه رویی وگشادگی پیشانی پیش آمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

خوشروبودن، گشاده رویی، خوشرویی، خوشحالی
( اسم ) تازه رویی خوش منشی خوشرویی : ( اظهار بشاشت کرد . )

فرهنگ معین

(بَ شَ ) [ ع . ] (اِمص . ) خوش رویی ، سرزندگی .

فرهنگ عمید

۱. خوش رو بودن، گشاده رویی، خوش رویی.
۲. خوشحالی.

مترادف ها

pep (اسم)
چالاکی، نیرو، حال، بشاشت

gaiety (اسم)
شادی، خوشی، خوشدلی، خوشنودی، شادمانی، بشاشت، سبک روحی

hilarity (اسم)
نشاط، خوشی، بشاشت، شوق و شعف

فارسی به عربی

جذل , مرح

پیشنهاد کاربران

روتازگی. [ زَ / زِ ] ( حامص مرکب ) تازه رویی. ( آنندراج ) . خوشرویی. گشاده رویی. بشاشت :
به روتازگی گفت شه را سلام
شهش داد پاسخ بعذر تمام.
میرخسرو ( از آنندراج ) .
و رجوع به تازه رویی شود.

بپرس