بینادلان ز گفته من در بشاشت اند
کوری این گروه که جز در حزن نیند.
خاقانی.
|| تازه روی شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). خوش طبع شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). شاد شدن. ( زوزنی ). گشاده روی شدن. گشاده رویی کردن. ( زوزنی ). شادمانه شدن. و رجوع به بشاشةشود.بشاشة. [ ب َ ش َ ] ( ع مص ) بشاشت. بش. خوشرویی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به بش و بشاشت شود. || تازه روی و شادمان شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || به لطف کلام و تازه رویی وگشادگی پیشانی پیش آمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).