چون سلیمان از خدا بشاش بود
منطق الطیری ز علمناش بود.
مولوی.
بشاش. [ ب َ ] ( اِ ) در فارسی بند آهنین یا سیمین که بر تخته در صندوق زنند و به مسمار بدوزند برای استحکام. || موی گردن اسب. ( مؤید الفضلاء ). رجوع به بش شود. || ناقص و فرومایه. ( مؤید الفضلاء ).