بسیار گوی
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
بسیارگوی ؛ پرحرف و بسگوی. ( ناظم الاطباء ) . پرگوی. پرسخن. ثرثره. در تداول عوام ، پرحرف. پرروده. جروم. ( منتهی الارب ) . قوام. ( فرهنگ خطی بی نام ) . مکثار :
بر انجمن مرد بسیارگوی
بکاهد ز گفتار خویش آبروی.
فردوسی.
ایا فلسفه دان بسیارگوی
نپویم براهی که گویی بپوی.
فردوسی.
بر انجمن مرد بسیارگوی
بکاهد ز گفتار خویش آبروی.
فردوسی.
ایا فلسفه دان بسیارگوی
نپویم براهی که گویی بپوی.
فردوسی.