بسیار گفتن ؛ اطناب. ( زوزنی ) . اهذار. ( تاج المصادر بیهقی ) . اسهاب. ( زوزنی ) . اکثار. ( زوزنی ) . پرگوی :
که بسیار گفتن نیاید بکار.
فردوسی ( از امثال و حکم دهخدا ) .
بسیار گفتن دوم بیخردیست. ( قابوسنامه از امثال و حکم دهخدا ) .
... [مشاهده متن کامل]
سعدیا بسیار گفتن عمر ضایع کردنست
وقت عذر آوردنست استغفراﷲالعظیم.
سعدی ( طیبات ) .
که بسیار گفتن نیاید بکار.
فردوسی ( از امثال و حکم دهخدا ) .
بسیار گفتن دوم بیخردیست. ( قابوسنامه از امثال و حکم دهخدا ) .
... [مشاهده متن کامل]
سعدیا بسیار گفتن عمر ضایع کردنست
وقت عذر آوردنست استغفراﷲالعظیم.
سعدی ( طیبات ) .
بسیار گفتن ؛ پرگفتن. پرحرفی کردن :
سخن کم گوی و نیکو گوی در کار
که از بسیار گفتن مرد شد خوار.
ناصرخسرو.
سخن کم گوی و نیکو گوی در کار
که از بسیار گفتن مرد شد خوار.
ناصرخسرو.
یک طومار گفتن ؛بسیار گفتن .