بسور

لغت نامه دهخدا

بسور. [ ب ُ / ب َ ] ( اِ ) بسول. پشول. بشور. یشور. نفرین و دعای بد را گویند. ( برهان ) ( از جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ). دعای بد باشد و آن را نفرین گویند. ( سروری ). دعای بد و نفرین. بسولیده و بسوریده ، نفرین کرده ، و بعضی ببای فارسی و شین معجمه گفته اند. ( رشیدی ). در برهان بمعنی نفرین و دعای بد آورده و بسوریده بمعنی نفرین کرده و با لام نیز بسولیده آمده و رشیدی ببای پارسی و شین معجمه نیز گفته است. در هرحال بسوریدن و بسولیدن مصدر آنست. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). نفرین که دعای بد در حق کسی باشد. ( فرهنگ نظام ).

بسور. [ ب َ ]( ع اِ ) شیر که اسد باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شیر بیشه. ( ناظم الاطباء ). اسد به علت عبوس و قهر آن.

بسور. [ ب َ ] ( ع ص ) تیز و ترش و ترش رو و بداخم. ( ناظم الاطباء ) .

بسور. [ ب ُ ] ( ع مص ) شتابی کردن و بیش ازوقت گرفتن. || غلبه نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ترش رو گردیدن. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). روی ترش کردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 26 ).

بسور. [ ] ( اِخ ) وادیی است که در جنوب یهودیه واقع شده و داود با چهارصد نفر از بستگان خود از آنجا عبور کرد. ( سفر اول سموئیل 30:9 - 21 ) و همان مکانی می باشد که آن را وادی شریع گویند. ( قاموس کتاب مقدس ).

فرهنگ فارسی

وادیی است که در جنوب یهودیه واقع و داود با چهارصد نفر از بستگان خود از آنجا عبور کرد ٠ و همان مکانی می باشد که آن را وادی شریع گویند ٠

فرهنگ عمید

= بشور

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی بَسَرَ: اظهار کراهت کرد - بی میلی و کراهتش را در چهره اش آشکار ساخت (مصدر بسور به معنای بیمیلی و کراهت نمایان از چهره است .عبارت "عَبَسَ وَبَسَرَ" یعنی : چهره در هم کشید و اظهار کراهت نمود )
ریشه کلمه:
ب (۲۶۴۹ بار)
سور (۱۷ بار)

«سُور»، در لغت به معنای دیواری است که در گذشته برای حفاظت به دور شهرها می کشیدند، و در فارسی از آن تعبیر به «بارو» می شود، و در فواصل مختلف نیز برجهایی برای محافظان و نگهبانان داشت، و لذا مجموعاً تعبیر به «برج و بارو» می کردند.
(به فتح سین) بالا زفتن با جهش. راغب گوید: و ثوب مع علوّ. در اقرب آمده «سار الحائط سوراً: علاه - صعد علیه» همچنین است تسوّر . ایا داستان خصم را دانسته‏ای که از محراببالا رفتند؟. سور (به ضم س) دیوار شهر را گفته‏اند (حصار) . میانشان دیواری و حائلی که درب دارد زده شد. آن به معنی میهمانی نیز آمده و فارسی است در نهایه آمده که رسول خدا صلی اللّه علیه و اله وسلم به اصحابش فرمود «قوموا فقد صنع جابر سوراً ای طعاماً یدعو الیه الناس». سوار (به کسر س) دستبند به قول راغب آن معرب دستوار است جمع آن در قرآن اسوره و اساور است . طبرسی فرموده: فرعونیان چون مردی را به ریاست انتخاب می‏کردن دستبند طلا بدستش و طوق طلا به گردنش می‏کردند لذا فرعون گوید: اگر موسی پیامبر است چرا دستبندهای طلا از طرف آسمان به وی انداخته نشده است . سوره به نعنی مرتبه بلند است چنانکه طبرسی و راغب گفته و قول نابغه را شاهد آورده‏اند . طبرسی افزوده: آن از سور البناء اخذ شده... هر سوره از قرآن به مثابه درجه باند و منزل عالی است که قارء قرآن از یکی به دیگری بالا می‏رود تا به آخر قرآن برسد . راغب گقته علت این تسمیه آن است که سوره مانند حصار بلد قرآن را احاطه کرده و یا منزلتی است مانند منازل قنر. بعضی آن را سوره (با همزه) خوانده‏اند که به معنی بقیّه است گویا هر سوره قطعه‏ای است از قرآن که جدا شده و باقی مانده است . ولی قول طبرسی کاملاً عالی و به جاست در کافی کتاب فضل القرآن در ضمن حدیثی از موسی بن جعفر علیه السلام نقل شده «فَاِنَّ دَرَجاتِ الْجَنَّةِ عَلی قَدْرِ آیاتِ الْقُرْآنِ یُقالَ لَهُ: اِقْرَءْ وَراقِو فَیَقْرَءُ ثُمَّ یَرْقی...» مراتب و درجات بهشت به عدد آیات قرآن است به او (شیعه اهل بیت علیهم السلام) کفته می‏شود: بخوا و بالا رو. پس می‏خواند و بالا می‏رود و نیز از حضرت صادق علیه السلام نقل شده که: هر که سوره‏ای از قرآن را فراموش کند در صورتیکه نیکو و درجه‏ای عالی در بهشت، برای او ممثّل می‏شود، چون آن را بیند گوید:تو چیستی و چه زیبائی؟ ای کاش برای من می‏بودی، می‏گوید مرا نمی‏شناسی؟ من فلان سوره هستم اگر فراموشم نمی‏کردی به اینجایت بالا می‏بردم. بنابراین علت تسمیه سوره‏های قرآن آن است که هر یک را مقام و درجه بخصوصی است از درجات بهشت و یا درجه و مرتبه‏ای است از واقعیّات عالم. * ، . این سوره‏ای است که نازل کرده و معیت نموده‏ایم. سور (مثل صرد) جمع سوره است .

پیشنهاد کاربران

بپرس