بسنگ

لغت نامه دهخدا

بسنگ.[ ب َ س َ ] ( اِخ ) منتخب کتاب انجیل. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

منتخب کتاب انجیل .

فرهنگ معین

(بِ سَ ) (ص . ) باوقار، باشکوه .

پیشنهاد کاربران

باوقار، باشکوه، متین، سنگین
یاری بودی سخت بآیین و بسنگ
همسایه تو بهانه جوی و دلتنگ
این خو تو ازو گرفته ای ای سرهنگ
انگور ز انگور همی گیرد رنگ

بپرس